۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

نامه يازدهم استاد ماسون به جوينده کمال





نامه یازدهم

لژ بيداري ايران
( اولين لژ كه به فرمان " لژ اعظم شرق " و شوراي عالي لژهاي ماسونيك فرانسه در تاريخ ششم نوامبر 1907 ميلادي در تهران بنيان نهاده شد )

اين لژ نخستين لژ فراماسونري بود كه تا آن زمان بر اساس فراماسونري مغرب زمين در ايران تاسيس يافته بود .
جلسات لژ نخست در پارك شعاع السلطنه تشكيل ميشد .
ليكن دفتر مركزي لژ در خيابان لاله زار نزديك ميدان سپه در طبقه ي دوم ساختمان رزاق منش قرار داشت .
لژ بيداري ايران پس از كوتاه زمان به خيابان اكباتان كوچه ي اجلال الدوله نقل مكان كرد و پس از حمله ي محمدعلي شاه و واقعه ي بتوپ بستن مجلس شوراي ملي كه چماقداران شاهي خانه ي ظهيرالدوله را چپاول كردند ، به خيابان قوام السلطنه كوچه ارباب كيخسرو و سپس به خانقاه ظهيرالدوله در خيابان فردوسي منتقل گرديد .
يك روز بعد از اينكه سربازان " سيلاخوري" با توپ هاي شرپنيل روسي مجلس را به توپ بستند به محل انجمن اخوت كه هم مركز لژ بيداري ايران و هم محل سكني ظهيرالدوله داماد مظفر الدين شاه بود يورش بردند تا اسناد و مدارك لژ را بدست آورند .
اما شب قبل از واقعه يكي از شاهزادگان درباري كه با انجمن اخوت سر و سري داشت ظهيرالدوله را از نقشه ي محمد علي شاه باخبر كرد و نيمه شب حكيم الملك (ابراهيم حكيمي) با كمك ميرزا محمود خان جم منشي سفارت فرانسه كليه ي اسناد ومدارك ووسايل را به سفارت فرانسه برد تا ازگزند سربازان سيلاخوري محمدعلي شاه درامان ماند .
ابراهيم حكيمي (حكيم الملك) در محفلي كه بمناسبت سالگرد پنجاهمين سال فراماسونري درايران برپا شده بود ضمن اشاره به اينكه " .... تا آنجا كه خاطره ام ياري مي دهد " اعضاي موسس و افسران لژ بيداري ايران بقرار ذيل بودند :

1 - ميرزا حسن خان وثوق الدوله
2 - سيد نصرالله تقوي
3 - محمدعلي فروغي
( ذكاء الملك )
4 - دبير الملك شيرازي بدر
5 - كمال الملك نقاش
6 - حاج سياح
7 - ارباب كيخسرو شاهرخ
8 - شيخ ابراهيم زنجاني
9 - ابوالحسن فروغي
10 - ميرزا همايون خان سياح
11 - عباسقلي خان قريب
12 - حاج عزالممالك كردستاني اردلان
13 - ميرزا حسين خان كحال
14 - شيخ مرتضي نجم آبادي
15 - ميرزا محمد نجات
16 - وقار السلطنه وصال
17 - سيد حسن تقي زاده
18 - ابراهيم حكيمي
( حكيم الملك)
شب خوش : استاد

*

نامه دهم استاد ماسون به جوينده کمال

نامه دهم


در راس " جامع آدميت " ميرزا عباسقلي خان آدميت قرار داشت و سپس بترتيب شاهزادگان قاجار سلطان جنيد ميرزا - شاهزاده سليمان ميرزا ( كه بعدا حزب توده را تشكيل داد و او را به نوكري انگليس متهم مي كنند ) - شاهزاده عليخان (محمدعلي ميرزا ) - ميرزا ابراهيم خان عون الممالك - عبدالحميد خان غفاري (يمين نظام) - ميرزا عليخان انتظام الحكما - ميرزا جوادخان سعدالدوله - ميرزا محمد خان ناظم العلما ملايري -ميرزا محمودخان احتشام السلطنه - ميرزا عبدالله خان مصدق الممالك اعضاي هيئت موسس بشمار مي رفتند .
ميرزا عباسقلي خان آدميت يكي از رجال برجسته و نامدار و آزاديخواه صدر مشروطيت است . ( از شرح حال و زندگي عباسقلي خان آدميت مي گذريم )
جامع آدميت از " فراموشخانه " و " مجمع آدميت " و " اهداف ميرزا ملكم خان " الهام مي گرفت .

گرچه ظاهرا هيچگونه اثري از نفوذ ملكم خان در تاسيس " جامع آدميت" يافت نميشود ، اما چنين بنظر مي رسد كه پس از تعطيل فراموشخانه و مجمع آدميت ، ميرزا ملكم خان از طريق " جامع آدميت " به تلاش خود ادامه داده است .
فريدون آدميت مولف كتاب " انديشه هاي ميرزا رضا كرماني " مي نويسد كه همزمان با انتشار روزنامه ي قانون ، حوزه ي آدميت در استانبول همچنان دائر بوده و ميرزا رضا كرماني نيز درآن حوزه عضويت داشته است .
" جامع آدميت " از دو ركن اساسي تشكيل يافته بود :
1 - اصول آدميت ، مشتمل بر وظيفه ي يك انسان در اشاعه ي حقوق انساني و اتحاد و بيداري و دانش اندوزي .
2 - دفتر حقوق انساني شامل حقوق آزادي ملت بر پايه ي امنيت جاني و مالي و آزادي قلم و بيان و برابري مردم در حقوق اجتماعي و در حكومت قانوني .
جامع آدميت نخستين تشكيلات اصلاح طلب و " غير انقلابي " و مركز روشنفكران و متجددين صدر مشروطيت بود كه با خودكامگي و حكومت مطلقه مبارزه مي كرد .

گرچه " جامع آدميت " از راه و روش فراموشخانه و مجمع آدميت پيروي مي كرد و اغلب روساي آن در جوامع فراماسونري اروپا به لژ پيوسته بودند ، اما بستگي به فراماسونري جهاني نداشت و شايد همين امر باعث شد كه بسياري از فراماسونها از آن رويگردان شدند و به عضويت در لژ جديد التاسيس "بيداري ايران" متمايل گرديدند .

پس از قتل اتابك ، ميرزا عباسقلي خان را متهم كردند كه در ترور اتابك دست داشته اما چون اتهام بي اساس بود وي را پس از چند روز آزاد كردند .

در صدرمشروطيت انجمن هاي بسياري در تهران و ولايات تاسيس شد كه بيشتر سري و پنهاني فعاليت مي كردند و هدفي جز سرنگون كردن حكومت استبدادي نداشتند .
رهبري اين انجمن ها اغلب با فراماسونها بود بطوريكه لا اقل يكي دو نفر فراماسون در هر انجمن در راس كارهاي مربوطه هر انجمن قرار داشتند .در آن ايام مهمترين انجمني كه بدون ترديد با مداخله ي فراماسونها تاسيس يافت " انجمن اخوت " بود .
"انجمن اخوت" براساس اعتقادات جمعيت" اخوان الصفا " پايه گذاري شد .
دومين انجمن " انجمن مخفي يا سري " بود كه در تاريخ ربيع الاول 1323 هجري قمري در باغچه ي متعلق به ميرزا سليمان خان ميكده واقع در خيابان گمرك تشكيل يافت .
كميته ديگر كميته انقلاب بود كه از پانزده نفر از رهبران مشروطه تشكيل شده بود بشرح زير :
ملك المتكلمين - سيدجمال الدين ( واعظ ) - ميرزا جهانگيرخان ( صور اسرافيل) - سيدمحمدرضا مساوات - ( سيد حسن ) تقي زاده - حكيم الملك ( ابراهيم حكيمي ) - سيد عبدالرحيم خلخالي - سيد جليل اردبيلي - معاضد السلطنه - ميرزا سليمان خان نواب - ميرزا علي اكبرخان دهخدا - حاج ميرزا ابراهيم آقا - ميرزا داودخان - اديب السلطنه و نصرةالسلطان . ( در اسناد حكيم الملك نام سه نفر ديگر : ميرزا محمد نجات - حسين آقا پرويز - ميرزا محسن نجم آبادي ، نيز ياد شده است .)
اين كميته هرشب در خانه ي حكيم الملك واقع در خيابان پستخانه تشكيل ميشد و قبل از طلوع آفتاب اعضاء متفرق مي شدند .



شب خوش : استاد

نامه نهم استاد ماسون به جوينده کمال

نامه نهم




جامع آدميت

ناصرالدين شاه دستور داد مجمع آدميت را تعطيل كنند و اعضاي آنرا متفرق سازند .
اما اين تعطيل و تفرقه صفوف آزاديخواهان را متشكل تر و فعاليت آنان را گسترده تر ساخت .
جمعي از فراماسونهاي اعضاي فراموشخانه ي ملكم و گروهي از مجمع آدميت با شركت عده اي از جوانان تحصيل كرده و روشنفكر و اصلاح طلب كه اغلب از معلمان مدرسه ي دارالفنون بودند گرد هم آمدند و براي ترويج عقايد سياسي و فلسفي و اجتماعي اروپا با تشكيل جامع آدميت فعاليت خود را آغاز كردند .
گرچه " جامع آدميت" هيچگاه مورد تاييد محافل فراماسونري اروپا قرار نگرفت ليكن چون وابستگي خاص به فراماسونها ( اغلب فراماسونهاي ايراني كه در خارج در يك لژ عضويت داشتند در آنجا حضور داشتند ) داشت در افكار عمومي بعنوان سازمان وابسته به فراماسونري تلقي ميشد .
فرق اساسي جامع آدميت با فراموشخانه و مجمع آدميت اين بود كه جامع آدميت كم كم شكل حزب سياسي بخود گرفت و با نفوذ در دربار قاجار تسهيلات بيشتري براي فعاليت فراهم ساختند .
بسياري از شاهزادگان دربار و درباريان نه تنها در تشكيل مجمع آدميت سهيم بودند بلكه برخي از آنان از موسسين جامع بشمار مي رفتند .
" ... انجمن آدميت كه در واقع هسته ي مركزي انقلاب مشروطيت ايران بشمار ميرود با همت مرحوم شاهزاده عليخان و چند تن از آزاديخواهان ديگر تاسيس يافت و يكي از اقدامات اساسي آن انجمن اين بود كه پس از ورود اتابك به ايران به وي نزديك شد و بمنظور اعتلاي ايران و حفظ اساس مشروطه پيشنهادهائي به اتابك داد .اتابك هم تعهداتي كرد .
محمدعلي شاه از اين قضيه مستحضر شد و بوسيله موقرالسلطنه پسر عموي اميرعلائي كه خود از اعضاي جامع آدميت بود وسايل قتل اتابك فراهم گرديد .
ولي ديري نگذشت كه خود موقر السلطنه بدست مشروطه خواهان در تهران بدار آويخته شد .

( اعدام موقرالسطنه مجازاتي بود كه از سوي اعضاي فراماسونري جامع آدميت در مورد او به دليل خيانت صورت گرفت )

شب خوش : استاد

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

نامه هشتم استاد ماسون به جوينده کمال


نامه هشتم

مجمع آدميت

مجمع آدميت يا بقول ميرزا ملكم خان " مدينه شريفه" كه قبلا به موازات فراموشخانه برپا شده بود ، پس از تعطيل فراموشخانه بصورت تنها مركز گرد آمدن فراماسونها( منظور كساني است كه در خارج از كشور با آيين فراماسونري آشنا و در يك لژ منظم يا غير منظم به عضويت انتخاب شده بودند ) و آزاديخواهان درآمد .
اعضاي مجمع آدميت اغلب اعضاي فراموشخانه بودند كه با تجمع خود به نشر افكار نو و مخالفت با خودكامگي واستبداد مي پرداختند .
در مقدمه ي نخستين اعلاميه ي مجمع آدميت كه " كلام" ناميده ميشد و انتشار آن عملي تهورآميز بشمار ميرفته چنين مي خوانيم :
" .... ما بيست و چهار نفر از امناي آدميت به اقتضاي يك ماموريت عظمي در يكي از اقاليم مقدسه ي اسلام جمع شده ، مطالب ذيل را بهر يك از اولاد منتخبه ي ايران مستقيما و محرمانه تبليغ نمائيم ."
و سپس شرح مفصلي از انگيزه و اهداف را بيان داشته بودند .
نامه ها و شبنامه هاي صادره از سوي مجمع آدميت در اعتراض نسبت به حكومت استبداد هر روز فزوني مي يافت تا اينكه اعلاميه ي تاريخي و معروف مجمع آدميت تحت عنوان " عريضه ي امناي تهران به اولياي دولت" انتشار يافت .ا
ين اعلاميه حاوي تقاضاي مجمع آدميت بنمايندگي قاطبه ي اهالي ايران براي تاسيس "مجلس شوراي كبراي ملي " بود و بدون ترديد مقدمه ي دگرگوني اوضاع و صدور فرمان مشروطيت را در سالهاي بعد فراهم آورد .
كسانيكه در انتشار اين اعلاميه دست داشتند همه فراماسون بودند .
از جمله مي توان علاوه بر ميرزا ملكم خان و سيدجمال الدين اسدآبادي كه در راس قرار داشتند ميرزا يوسف خان مستشار الدوله والي آذربايجان - حسينخان اميرنظام - حاجي سياح - ميرزا محمدعلي خان فريد ( فريد الملك منشي سابق سفارت ايران در لندن ) ميرزا فروغي كاتب دربار - سيد ولي - محسن خان معين الملك مشيرالدوله سفير ايران در عثماني را نام برد .

*
اعلاميه

عريضه ي امناي تهران به اولياي دولت

اي اولياي دولت:
اين اوضاعي كه در ايران برپا كرده ايد زندگي اين ملت را محال ساخته است .
بايد اين اوضاع را تغيير داد .
ما به اشخاص شما هيچ عداوتي نداريم .
حرف ما فقط بر سر چهار مطلب است :
اولا: مي خواهيم امنيت مالي و جاني داشته باشيم .
ثانيا : مي خواهيم اسبابي فراهم بياوريم كه عنان امور دولت در دست افاضل ملت باشد .
ثالثا : مي خواهيم همانطور كه در عموم دول معمول است ماليات ما صرف حفظ حقوق ملت و اسباب آبادي ملك بشود .
رابعا : مي خواهيم در ايران يك مجلس شوراي كبراي ملي ترتيب بدهيم كه در آن مجلس اعاظم علما و مشاهير عقلاي ملك حقوق دولت و ملت را موافق اصول شريعت خدا مستقلا معين و حفظ حدود مقرره را دائما مراقبت نمايند .
ما يعني عموم آدميان ايران اين چهار اصل را چهار ركن زندگي ايران مي دانيم و از شما كه امروز اولياي دولت ما واقع شده ايد مستدعي هستيم كه اين چهار شرط حيات ما را تا زود است در اين ملك مجري داريد .
اگر شما از اجراي اين مطالب حقه عاجز هستيد ما به جنابان شما اطلاع مي دهيم كه اتفاق جماعت ما از براي اصلاح كل امور ما كاملا كافيست ....
و روزنامه قانون به بحث در اين موارد پرداخت .
در نتيجه ناصرالدين شاه دستور داد دوازده نفر از سران موثر مجمع آدميت را توقيف كرده آنها را به خانه كامران ميرزا نايب السلطنه برده حبس كنند .
چندي بعد انتشار روزنامه قانون نيز متوقف شد و مجمع آدميت تعطيل گرديد .


شب خوش: استاد

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

نامه هفتم استاد ماسون به جوينده کمال



نامه هفتم

نوشته اید:
8- آغاز فراماسونري در ايران كي و كجا بود و درحد امكان سير تحول فراماسونري درايران ازابتدا تا كنون چه بوده است.
در نامه هاي پيش تاحدودي تاريخچه فراماسونري در جهان را نوشتم و اصول اوليه و زيربنايي آنرا تشريح نمودم .
در اینجا به پيدايش فراماسونری در ایران می پردازم .

***

فراماسونري واولين فراماسونهاي ايراني

در زبان انگليسي و فرانسوي واژه ي " فراماسون " به افرادي اطلاق ميشود كه عملا به عضويت لژهاي دائر و قبول شده ي فراماسونري درآمده باشند .
در كشور ايران واژه ي فراماسون به اشكال و معاني مختلف ظاهر شده و فراماسون هاي اوليه ي ايراني هريك طبق ميل و سليقه ي خود واژه اي را كه به زبان فارسي منطبق و يا نزديك بوده مورد استفاده قرار داده اند .
ميرزا محمد صالح شيرازي كه يكي از فراماسون هاي اوليه ايراني بوده در سفرنامه ي خود واژه " فراماشان " را در معرفي فراماسون ها بكار گرفته است .
ميرزا حسين خان آجودانباشي يكي ديگر از فراماسونهاي اوليه ايراني از كلمه ي "فراموشخانه " استفاده كرده است .
رضاقلي ميرزا نايب الاياله ازمجمع " فراميسيان" يا "خانه ي فراميسيان" ياد كرده است .
عظمت تشكيلات فراماسوني بحدي است كه همانطور كه قبلا نوشتم بيش از 90000 جلد كتاب درباره آن نوشته شده و بعلاوه فراماسونها داراي "فرهنگنامه" هاي مخصوص به خود هستند .
اين فرهنگنامه ها به اغلب زبانهاي زنده ي دنيا ترجمه شده و در بيشتر لژهاي فراماسونري در سراسر جهان موجود است .
نخستين ايراني كه در فرانسه به عضويت فراماسونري نائل آمد "عسگرخان افشار ارومي " است كه به عنوان سفير فوق العاده ي فتحعلي شاه قاجار به دربار " ناپلئون" اعزام و در تاريخ 24 نوامبر 1808 ميلادي در لژ " اوردر- اف- پاريس" تابع نخستين لژ تاسيس شده توسط لژ اعظم اسكاتلند ( در فرانسه) پذيرفته شده است .
" ... دائره المعارف فراماسونري - تاريخ مفصل فراماسونري گاولد و پنج تاريخ معتبر ديگر فراماسونري همه متفق القول اند كه وي اولين ايراني است كه به عضويت فراماسونري جهاني درآمده است .
قبل از او ايرانياني كه به هندوستان سفر كرده بودند عضو لژهاي فراماسونري هند بوده اند ولي چون در سازمانهاي دولتي و دربار ايران داراي مقام و منزلت نبودند نام آنها در رديف فراماسونهاي اوليه و برجسته ي ايراني ذكر نشده است .
عضويت ميرزا عسگرخان ارومي در لژ وابسته به انگلستان از آن جهت مهم و قابل توجه است كه وي هنگامي به عضويت فراماسوني درآمد كه از طرف فتحعلي شاه بزرگترين ماموريت سياسي به او محول شده بود .
عسگرخان در اواسط سال 1806 ميلادي به پاريس وارد شد و مورد استقبال گرم مقامات فرانسوي و افسران ارتش ناپلئون قرار گرفت .
عسگرخان افشار ارومي خدمات خود را در دستگاه عباس ميرزا نايب السلطنه در تبريز آغاز نمود و از سركردگان قشون بود .
در سال 1808 ميلادي ( 1222 قمري) به نمايندگي دولت ايران با هدايا و پيشكشهاي فراوان و نامه اي از طرف فتحعلي شاه قاجار به دربار ناپلئون اعزام گرديد .
فتحعلي شاه در نامه خود به امپراطور فرانسه - عسگر خان را چنين معرفي ميكند :
"عاليجاه عمدة الخوانين الكبار عسگر خان افشار " ....
دومين فراماسون ايراني " ميرزا ابوالحسن خان ايلچي " فرزند محمدعلي خان اصفهاني و برادرزاده حاج ابراهيم خان كلانتر شيرازي است .و بسياري ديگر ....
در آن زمان اغلب افرادي كه براي تحصيل و يا تجارت و يا بعنوان نماينده دولت ( سفير ) به اروپا و يا هندوستان سفر مي كردند با آشنايي به فراماسونري و عقايد و اهداف آنان به عضويت يكي از لژها در مي آمدند و در بازگشت به ايران در تلاش بودند تا محافل و انجمن هايي مشابه را پايه ريزي كنند .
به همين علت اغلب انجمنهايي كه در اوايل بنام فراموشخانه - ايجاد شد لژ فراماسونري نبوده بلكه انجمن هايي بودند كه بنا به سليقه آن فرد فراماسون كه در اروپا يا هندوستان و مصر در لژها عضويت يافته بوده تاسيس ميشده و رموز و علائمي هم براي خود در نظر مي گرفتند ولي هيچيك لژ رسمي نبوده است .
براي نمونه براي تشكيل يك لژ ضرورت دارد كه تعدادي حد اقل سه استاد بنا و بيشتر از گراند لژي كه لژ آنان تابع آن است تقاضاي تشكيل لژ جديدي را بنمايد . وطي تشريفات خاص و طولاني اين اجازه پس از بررسيهاي لازم داده ميشود و فرماني از سوي لژ بزرگ ( گراند لژ) براي آن لژ جديد و بنام آن صادر ميشود و سپس به ثبت رسمي مي رسد و طي تشريفات خاصي با حضور نماينده يا نمايندگاني از گراند لژ ، لژ تاسيس ميشود و مادام كه لژ دائر است كليه مقررات و قوانين و دستورالعمل هاي گراند لژ را مد نظر داشته و برابر آن اقدام مي كند و كم ترين تعلل و يا سرپيچي از مقررات مورد مواخذه و تنبه شديد قرار مي گيرند .
بنابراين آنگونه كه يك فراماسون مثلا ميرزا ملكم خان يا سيدجمال الين افغاني بيآيد و لژي را درست كند و تمام تشريفات راهم انجام دهد واقعيت امر نيست و آن محفل لژ نيست و هيچگونه تائيدي نمي شود و در واقع فضولي است كه آن فرد كرده است و بهيچ عنوان رسميت ندارد .
در ابتداء هريك از كساني كه در خارج عضويت يافته بودند سعي داشتند كه چنين محفل هايي را ايجاد كنند و در نتيجه بتوانند با عضو گيري ابراز اقتدار نمايند و نامي هم مانند " فراموشخانه - فراميسيني - و... " روي آن بگذارند .
در زمان انقلاب مشروطيت نيز انجمنها و محافل بسياري بر مبناي تشكيلات فراماسونري و توسط فراماسونهاي اوليه تشكيل گرديد و كارهاي بسياري نيز انجام دادند ولي اينكه بگوئيم لژهاي فراماسوني بودند ، قابل قبول نيست و هيچ لژي كه طبق تشريفات خاص فراماسونري تشكيل شود وجود نداشته اگرچه فراماسونهاي اوليه در انقلاب مشروطيت نقش بسيار بارزي را بازي كرده بودند .
ميرزا ملكم خان نخستين ايراني است كه براساس قواعد لژهاي فراموسونري اروپا انجمني بنام " فراموشخانه " در تهران تاسيس كرد . اما بر خلاف آنچه كه تصور ميشود ميرزا ملكم اولين كسي نبود كه واژه ي "فراموشخانه " را بكار برد .
در تواريخ آمده است كه در زمان " شاپور دوم" پادشاه اشكاني در خوزستان زنداني وجود داشته است بنام قلعه ي " فراموشي " يا "فراموشخانه" ... آرتوركريستين سن مورخ دانمارکي در كتاب " ايران در زمان ساسانيان " از اين زندان بنام " اندميشن" كه شايد همان " انديمشك" باشد نام برده است .
در زمان اشكانيان اين زندان را " انوشبرد" يا " قلعه ي فراموشي " نيز مي ناميده اند و منظورشان اين بوده كه اولا مردم بايد نام اين زندان را فراموش كنند و ثانيا آنها كه زنداني شده اند بايد زندگي در دنياي خارج را از ياد ببرند .
"... مجرمين سياسي و افرادي از طبقه ي ممتاز كه مرتكب جرمي ميشدند معمولا به قلعه ي مستحكمي در خوزستان بنام فراموشخانه گسيل مي شدند و كسي حق نداشت حتي نام اين زندان و محل آنرا بر زبان راند .
در همين زندان بود كه " آرشاك " پادشاه ارمنستان مرده و يا كشته شده و شايد به همين مناسبت ميرزا ملكم خان كه خود ارمني بوده واژه ي فراموشخانه را براي لژ فراماسوني خود انتخاب كرده و تاكيدي است به فراماسونها براي فراموش كردن آنچه كه در لژ ميشنوند و ميبينند و ميخوانند .
همچنين " ميرزا محمد صالح شيرازي" از فراموشخانه هاي فرنگستان در سفرنامه اش ياد كرده است.
دكتر مهدي ملكزاده درباره انتخاب نام " فراموشخانه " توسط ميرزا ملكم خان نظر ديگري دارد .
او مي گويد : ميرزا ملكم خان تصميم گرفته بود تا حزبي ايجاد كند و چون از نفوذ درباريان و امناء دولت بيم داشت مدتي با ترديد بسر برد تا عاقبت به ديوان حافظ تفعل زد و با اين غزل ضمير پريشان را جمعيت روي داد و ايمني خاطر حاصل گرديد :

خيز در كاسه ي زر آب طربناك انداز پيشتر زانكه شود كاسه سر خاك انداز

عــاقبت مـنزل ما وادي خـاموشانست حـالـيا غـلغـله در گـنـبـد افــلاك انــداز

تاريخ تشكيل و تاسيس "فراموشخانه ميرزا ملكم خان كاملا روشن نيست ."
امين السلطان كه از دشمنان ميرزا ملكم خان بوده و شايد او را رقيب سرسخت خود ميدانسته در رجب سال 1309 هجري نامه اي به ميرزا حسن خان شيرازي نوشته كه مي توان از مدلول آن تا اندازه اي به تاريخ تاسيس "فراموشخانه " پي برد .
" ... ودر هر موقع خيانت فكري از او ( از ملكم ) شايع ميشده كه عرض تمام موجب زحمت است .
از جمله درسي و دو سال قبل كه از فرنگستان به ايران مراجعت كرد براي اجراي نيات خبيثه ي خود به انواع حيله و تدليس مخفيانه در طهران اسباب فراموشخانه ايجاد و تاسيس نمود .
در اين نامه امين السلطان به سي و دو سال قبل اشاره مي كند و اگر اين نامه را مبناي محاسبه قرار دهيم " فراموشخانه " بايد در اواخر سال 1276 يا اوايل سال 1277 هجري برپا شده باشد .
خان ملك ساساني در كتاب " سياستگران دوران قاجار " به نقل از ابراهيم خان بدايع نگار كه عضو فراموشخانه بوده و رساله اي تحت عنوان " عبرة الناظرين و عبرة الحاضرين " تاليف كرده درباره تاريخ تاسيس فراموشخانه مي نويسد :
".... در سال 1274 هجري قمري درسال آخر صدارت ميرزا آقا خان نوري در تهران فراموشخانه اي كه آنرا " فراميسين " مي ناميدند دائر كرده و مردم را به آزادي و جمهوري طلبي دعوت مي كرده است .
شاهزاده ظل السلطان نويسنده تاریخ مسعودي و ابراهيم حكيمي نخست وزير واستاد اعظم فقيد و ميرزا فتحعلي خان آخوند اف كه با ملكم محشور بوده هرسه نفر تاريخ پيدايش فراموشخانه را بسال 1274 هجري مي دانند .
محيط طباطبايي و فريدون آدميت كه هردو تحقيقات وسيعي درباره ي ميرزا ملكم خان كرده اند تاريخ تاسيس فراموشخانه را بسال 1275 هجري ذكر كرده اند .
خانم " لمبتن " ايراندوست انگليسي كه سالها در ايران مي زيسته و فارسي را بخوبي ميدانسته و با بسياري ازرجال آشنايي داشته دركتاب انجمن هاي سرّي در انقلاب مشروطيت ايران تشكيل فراموشخانه را بسال 1278هجري مي داند .
ولي آنچه بنظر درست تر مي رسد تاريخ تاسيس فراموشخانه در اواخر زمستان سال 1276 هجري بوده است .
تاسيس فراموشخانه با موافقت و شايد به دستور ناصرالدين شاه بود .
" گوبينو" در كتاب " مذاهب و فلسفه هاي آسياي ميانه " مي نويسد :
" ... دو سالي است كه دوباره دولت ايران درگير نگراني بزرگي از سوي نوآوران شده است و انديشه اي اروپايي موجد اين نگراني است . ميان ايرانياني كه چند صباحي در اروپا بسر برده اند يك تن كه بسيار زيرك و هوشمند و دانا و پيرو انديشه هاي نوين و در پي آن بود كه چنان انديشه هائي را تقديم نمايد از فراماسونري نيز ستايش مي كرد .
شرقي ها به انجمن هائي چون فراماسونري دلبستگي خاص دارند و اين دلبستگي شايد با علاقه ي ما ( اروپائيان) به موسيقي آسيا قابل مقايسه باشد زيرا ما از موسيقي شرق آهنگ هائي را ميپسنديم كه با موسيقي اروپا نزديك باشد .
اين ايراني ( ميرزا ملكم خان ) به شاه گفت كه موسم زور و پشتيباني به سپاه بسرآمده و شاه بايد پايگاهي متكي به مردم كشور نيز بدست آورد .براي اين منظور اگر وي (شاه ) لژي در تهران تاسيس كند و خود را استاد بزرگ آن لژ بخواند ميتواند با اتكاء به اعضاي لژ و جلب وفاداري آنها بهتر حكومت كند زيرا اعضاي لژ با سوگندي كه هرگز زير پا نخواهند گذاشت نسبت به شاه وفادار خواهند بود .
و اگر شاه افراد سرشناس و مهم را به عضويت آن لژ درآورد با روشي زيركانه اتكاء به نيروهاي ملي را بدست آورده و هيچ نيروئي نخواهد توانست چنان اتكائي را از بين بردارد .
شاه اين پيشنهاد را پذيرفت و امر داد فراموشخانه تشكيل گردد و به رجال نيز سفارش مي كرد كه به فراموشخانه رفته و به عضويت درآيند .
فراموشخانه " خانه ي فراموشي " معنا دارد و با واژه ي انگليسي "فريميسين" نزديك است .
به همين علت ايرانياني كه به فراموشخانه پيوستند هرچه ديدند و يا شنيدند بفراموشي سپردند و لب فرو بستند .
هرگاه شاه از يكي از نزديكان مي پرسيد در آنجا چه ديدي ؟
چه بتو نشان دادند ؟
چه ياد گرفتي ؟
تنها پاسخي كه ميشنيد اين بود : فلان سخنراني را گوش كرديم كه درباره تمدن و آدميت توصيه مي كرد .... قليان كشيديم و چاي خورديم .
شاه بدگمان شد و اين بدگماني را بكساني از نزديكان بزبان آورد .
برخي به شاه گفتند در پس اين پرده سرگرمي ما مطالب ديگر نهفته است و بعضي ديگر اظهار داشتند كه بابي ها در آنجا گردهم آيند .
مدتي سپري شد .
شاه امر داد جملگي از فراموشخانه خارج شوند و به اعضاي موسس و غير موسس فرمان داد فراموشخانه را ترك گويند و آنكس كه باني فراموشخانه بود به خارج ايران تبعيد شد و حتي تا به امروز آنان كه به فراموشخانه پيوسته اند مطلب را پنهان مي دارند .
جلسات فراموشخانه در منزل شاهزاده جلال الدين ميرزا خردسال ترين فرزند فتحعلي شاه قاجار تشكيل مي شد .
شايد به همين دليل مورد بي مهري ناصرالدين شاه قرار گرفته است .
اسم موسسين كه با تاييد و نظارت ميرزا ملكم برگزيده مي شدند در مجموعه خطي "درياي معرفت " بقلم " ميرزا يوسف خان رفعت الملك بشرح ذيل ذكر شده اند :
جلال الدين ميرزا رئيس فراموشخانه - ذوالفقار بيگ مدير و ناظم - ميرزا ملكم خان ناظم الدوله - رضاقلي خان لله باشي هدايت -( پدر مخبر الدوله ) - ميرزا محمدتقي لسان الملك - محمد قاسم خان - بدايع نگار - آقا مهدي شميراني - حاج ميرزا جبارخان - ملك الكتاب - آقا سيد حسن روضه خوان شيرازي - محمودخان ملك الشعرا - ميرزا هدايت الله خان سپهر - ميرزا هدايت الله خان وزير دفتر - ميرزا محمد خان مجدالملك - ميرزا محمدعلي خان شيرازي .
كسانيكه عملا در اداره فراموشخانه دست داشته اند و نام آنان به ناصرالدين شاه داده شده بود اينها بودند :
شاهزاده جلال الدين ميرزا - مير سيد زين العابدين ( اولين روحاني شيعه كه به فراماسونري پيوست ) امام جمعه تهران - سلطان حسين ميرزا پسر ظل السلطان- شاهزاده اويس ميرزا - ميرزا حسين خان سپهسالار - ميرزا جعفرخان حكيم الهي - ميرزا عباسقلي خان آدميت - ميرزا عليمحمد بني آدم - امير نظام گروسي - حاجي سياح – محسن خان مشيرالدوله - ميرزاي جلوه - محمد تقي لسان الملك سپهر - ذكاء الملك - آقا شيخ هادي نجم آبادي - غلامحسين خان صاحب اختيار - ميرزا رضا خان صديق الدوله .
هم زمان با تشكيل فراموشخانه ، مجمع آدميت نيز برپا شده بود و با تعطيل فراموشخانه مجمع آدميت تنها مركز گرد آمدن فراماسونها و اعضاي فراموشخانه بودند .
شب خوش: استاد


*

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

نامه ششم استاد فراماسونري به جوينده کمال


نامه ششم

دوست گرامي …..سلام
هنوز من به بسياري از سئوالات قبلي شما پاسخ نگفته ام .
بنابراين ممكن است در پاسخ به سئوالات قبلي اين سئوالات نيز مطرح شود.
نوشته ايد كه چرا افشاي اسرار فراماسونري جرم است و به اين روش انتقاد داريد .
اولا اسرار را بايستي مشخص كنيم كه چه مطالبي است و دوم اينكه اين قوانين و مقررات از سوي طريقت اعمال شده است .
من در حدي نيستم كه بتوانم بشما پاسخ بدهم و هيچ فراماسوني پاسخ اين سئوال را بشما نخواهد داد و خواهد گفت اين قوانين و مقررات طريقت است و بايستي اجراء شود .
اسرار در واقع همان سمبل ها و رموز آنها و نكاتي است كه دو نفر فراماسون مي توانند بدون آنكه همديگر را از قبل بشناسند شناسايي كنند .
و من بيش از اين چيزي نمي دانم .
براي علاقمنداني که ميخواهند به فراماسونري بپيوندند جمله اي در فراماسونري وجودداردبا اين عنوام « جستجو کن تا بيابي - در بزن تا در را برويت بازکنند - تقاضا کن تا ترا بپذيرند » باين معني که « خودت بايستي تحقيق کني و جستجو کني تا بيابي حقيقت را ، آنگاه براي ورود به طريقت در بزني و طلب کني تادر رابرويت بازکنند و سپس تقاضا کني تا ترا بپذيرند » مفهوم آن اينست که هيچکس را وارد طريقت نمي کنند مگر آنکه او باندازه کافي خود تفحس و تحقيق کرده باشد و راه را انتخاب نموده باشد و مصمم به ورود باشد . آنگاه بايستي تلاش کند تا بتواند به لژ وارد شود .
البته در كشورهاي اروپايي با وجود كتابهاي فراوان ( 90000 جلد) فرد علاقمند همه مطالعات خود را مي كند و اگر خواست به فراماسونري وارد شود با شرايطي كه وجود دارد وارد شده و خود را ملزم به اجراء فرامين و قوانين و مقررات ميداند .
بنابراين در اروپا كسي كه علاقمند باشد به بسياري منابع دسترسي دارد و مشكلي ندارد.
ولي در كشورهاي كمونيستي و مذهبي و ديكتاتوري اين مشكل وجود دارد كما اينكه در ايران گذشته و حال اين مشكل وجود دارد و در هردو زمان اين سازمان بطورمخفي عمل ميكند .
زیرا اجازه نشر و تبلیغ داده نمی شود و سانسور کماکان برقرار است در حال حاضر بسياري از فراماسونها در ايران هستند كه كسي از حضور و فعاليت آنان اطلاعي ندارد مگر اعضاي ديگر .
در مورد آزادي آري يا نه در انتخاب :
بايستي بگويم آري يا نه در زماني خواهد بود كه هنوز وارد نشده اند ولي اگر پس از بررسي ها به عضويت پذيرفته شوند شرط اوليه با آنها رعايت قوانين و مقررات و دستورالعملها خواهد بود و اداي سوگند واگر كسي حاضر به قبول آن نباشد به عضويت انتخاب نميشود . تشريفات عضويت در يك جلسه و يك روز نيست بنابراين شخص را كاملا آزمايش ميكنند و روحيات و انگيزه ها و هدف هاي او را بررسي مي نمايند و مدتي بطول مي انجامد تا داوطلب را بپذيرند ودر اينجا فرصت براي هردو طرف وجود دارد كه از عضويت منصرف شود و يا به عضويت انتخاب نشود .
یک جوینده حقیقت توسط تعدادی از استاد ماسون ها که حد اقل آن چهار نفر میباشد و هریک جداگانه بدون اطلاع دیگران زیر نظر گرفته میشود و آزمایشات و بررسی ها صورت می گیرد و در نهایت اگر مورد تائید باشد توسط دو نفر از آن استاد ماسون ها بعنوان پدر خوانده به لژ معرفی میشود تا مراحل آزمایش در در حضور همه استاد ماسون ها و یارها ( شاگرد بناها ) از او بشود و سئوالات لازم را بنمایند و اگر از عهده پاسخگوئی و آزمایش برآمد مراسم گذر مرحله ورود انجام میگیرد البته در تمام این مدت و مراسم تا پذیرش او چمهایش بسته است و کسی را نمی بیند و نمی شناسد .
بنابراین امکان شناسائی اعضاء غیر ممکن است .
در حالی که ممکن است حتی برادرش يکي از استادان فراماسونی همان لژ باشد.
در مورد كتاب « تهوع» متاسفانه من آنرا نخوانده ام و اطلاعات بيشتري در اين زمينه ندارم .
دوست من توجه داشته باش كه نه من و نه هيچ فرد ديگري نمي تواند همه سئوالات شما را پاسخگو باشد چون هريك از ما به محدوده اي از اطلاعات دسترسي و آشنايي داريم .
من قبلا براي شما نوشتم كه در طريقت اسكاتي دو گونه لژ وجود دارد يكي در سه درجه كه در تمام لژها وجود دارند و ديگري 33 درجه . اطلاعات من تا حد 3 درجه است نه بيش .
نوشته ايد چرا در خارج آنهمه كتاب چاپ شده و در اختيار است و در ايران به تعداد انگشتان ؟
در خارج اين مقوله آزاد است .
و در ایران ممنوع و تحت سانسور حکومت است .
در آمریکا و اروپا اگرچه حفظ اسرار و رموز مخفي مي باشدولي شما تابلوي مراكز لژها را در خيابانهاي عمده اروپا مي بينيد و افرادي را كه به آنجا آمد و شد دارند را ميتوانيد شناسايي كنيد .
ولي در ايران و در كشورهاي كمونيستي و مذهبي و ديكتاتوري چون امنيت جاني و مالي افراد در خطر است مخفي مي باشد و از سوي حكومت ها انتشار افكار و آثار اين طريقت ممنوع است .
كتابهاي موجود در ایران نيز بنا به شرايط سياسي و براي افشاء و تخریب فراماسونري به چاپ رسيده است نه براي ارشاد مردم به اين طريقت .
در آنها بينهايت توهين و افتراء و فحش و ناسزا به فراماسونري يافت ميشود.
در مورد اصول و بنيانهاي فراماسونري همانگونه كه قبلا گفته ام در سه شعار « آزادي - برادري - برابري »نهفته است و پنهان نيست .
آنچه پنهان است علائم و رموز و مفهموم سمبل ها و نكاتي است كه بيشتر براي شناسايي يكديگر بكار مي روند .

شب خوش. استاد

نامه اي ديگر از جوينده کمال به استاد ماسون

نامه جوینده حقیقت
استاد گرامي ،سلام
اميدوارم حالتان خوب باشد. متن آخرين نامه تان راخواندم.
سئوالات ريز و درشت بسياري در مورد فراماسوني درذهنم وجود دارد كه مطرح كردن همه آنها در يك نامه مقدور نيست و پاسخ دادن به آنها براي شما ايجاد زحمت خواهد كرد.
اماجسارتاً موارد زير را مطرح مي كنم و سئوالات ديگر را به وقت ديگري موكول مي نمايم تاباعث خستگي شما نشوم.
1 - فرموده بوديد افشاي اسرار فراماسونري جرم است .
.اين مطلب به نظر من پارادكسي به همراه دارد.
فرض بفرمائيد آقاي«الف» بخواهد عضو فراماسونري شود .
اگراين فرد به زيروبم فراماسونري واصول وروشها وايده آلهاي فراماسونري آشنا نباشد،چگونه ميتوان عضويت اوراازروي فكرومطالعه دانست؟
بنا براين براي اينكه آقاي «الف» به عضويت آگاهانه فراماسونري درآيد، ناچار بايد قبل از پيوستن به لژ، اصول و مباني فراماسونري را بداند و درعين حال آزادي «بله ياخير» گفتن راداشته باشد.
حال اگرآقاي«الف» با بررسي اين اصول نخواست به عضويت لژ درآيد تكليفش چيست؟
2- در نامه تان به «گوته»و«موتزارت»اشاره فرموده بوديد.
دراينكه اين افراد در كنار بسياري ديگر از نويسندگان و هنرمندان فراماسون بوده اند شكي نيست.
آنچه بيشتر مورد نظرمن بود اين بود كه كدام اثراين افراد تحت تأثير اصول فراماسونري است و مي توان به آنها در اين مورد خاص استناد كرد.
البته«موتزارت» اپراي «ني سحرآميز» را در بيان اصول فراماسونري نوشته اما نكته اي كه در اين مورد وجود دارد، پيچيدگي و ابهام زياد در بيان سمبولها و رمز هاست.
اين مورد در«كيمياگري»هم صدق مي كند.
معمولا ًكتابهاي كيمياگري به قدري سرشار از سمبولها و رمزهاي پيچيده است كه درك آنها براي متخصصان فن هم دربعضي مواقع غير ممكن است.
مثالي كه در مورد رمان«تهوع» اثر«سارتر» زده بودم نمونه خوبي از بيان اصول فلسفي در قالب رمان است.
به طوركلي نقادان معتقدند «سارتر» درقالب رمان وداستان ونمايشنامه براي بيان اصول«اگزيستانسياليسم» بسيارموفقتر بوده تا دركتابها و رساله هاي فلسفيش.
حال سئوالي كه دارم اين است كه آيا مشابه رمان «تهوع» درآئين فراماسونري هم وجود دارد يا خير و به بيان بهتر در بيان نمادها و رمزهاي فراماسونري ،رمان ياداستاني مي شناسيد؟
۳ - چرا با اينكه آن همه كتاب به زبانهاي مختلف درباره فراماسونري نوشته شده ، درزبان فارسي تعداد اينگونه كتابها به تعداد انگشتان يك دست هم نمي رسد؟
آيامي توان علت اين امررابه ضعف فراماسونري ايراني نسبت دادياعلت چيزديگري است؟
4- چرانام فراماسونري – باتوجه به اينكه اين مسلك همواره مورد توجه روشنفكران وهنرمندان وبه طوركلي افرادمطرح جوامع گوناگون بوده است- اين همه طنين تيره وتاري دارد؟
آيانمي توان يكي ازعلتهاي اين مسئله را پنهان كاري فراوان فراماسونري در مورد اصول و بنيانهاي آن دانست؟
اگراين همه مخفي كاري وجود نداشت ، آيا فراماسونري ازجايگاه بهتري دربين مردم برخوردار نمي شد؟
ارادتمند جوینده حقیقت3/12/85