۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

آخرين نامه جوينده حقيقت و سپاسگزاري از استاد

آخرين
نامه جوینده حقیقت

استاد گرامي سلام
اميدوارم حالتان خوب باشد.
نقد روشنگرتان را درمورد نوشته هاي آقاي عرفاني خواندم ولذت بردم.
علت اصلي ارسال آن متن،اشاره اي بود كه درمتن مقاله به آقاي پورپيرار شده بود.
چون مي دانستم شخصيت آقاي پورپيرار براي شماجالب توجه است،جهت اطلاعتان واينكه بدانيد ايشان رابه فراماسونري هم چسبانده اند،آن نوشته رابرايتان فرستادم.
البته متن ارسالي چيزمهمي دربرنداشت و فقط تكراراين نكته بود كه ما موجوداتي ذاتاً معصوم و مظلوم هستيم و انگليسيا با مكر و خدعه و نيرنگ آنچه را كه هستيم ، از ما ساخته اند.
همانطور كه قبلاًهم مفصلاً برايتان نوشته بودم ، نظرشخص من چنين نيست وضعف و ناتواني دروني خودمان راعامل اصلي و سرنوشت ساز در وضع موجود مي دانم.
البته نمي توان منكرمنفعت طلبي كشورهاي قدرتمند از جمله انگلستان بودكه سياستهاي خاصي را در رابطه با كشورما دنبال كرده و مي كنند.اين منفعت طلبي كاملاً طبيعي و قابل درك است اما آنچه كه باعث زيروروشدن پي درپي نظام سياسي و اجتماعي ما شده و مي شود، بسيارعميقتر و ريشه دارتر از كسب منافع كشورهاي بيگانه است.
انگلستان نه فقط در ايران، بلكه درسراسردنيا به فكرتأمين منافع خودش است كه اين امربه خودي خود قابل تحسين است ونمي توان به آن خرده گرفت.
البته اگرحرف من را حمايت ازاستعمار طلبي نكنيد، به نظرمن براي خيلي ازكشورها سازنده هم بوده است.
به عنوان مثال هند را در نظربگيريد:
اگرنفوذ فرهنگ انگليسي در آن كشور وجود نداشت، امروزه يكي از فقير ترين وعقب مانده ترين كشورهاي دنيا بود.
اما طي سالهاحضور انگلستان در هند، كشوري كه براساس سازمان خشك و ارتجاعي كاست برهمنان هندو اداره مي شد، تبديل به يك كشور بسيار پيشرفته و نمونه دموكراسي وفرهنگ درقاره آسيا شده است.
اگرچه هنوز هم ريشه هاي تعصبات ديني وفرقه اي دراين كشور مشهود است اما كشوري بابيش از يك ميليارد نفرجمعيت و بدون يك قطره نفت، امروزه به كشوري پرتوان درسطح جهاني تبديل شده است.
مقايسه هند با ايران بسيارجالب مي نمايد.
كشورما هيچگاه عملاً مستعمره انگليس نبوده و صرفاً در دوره هائي خاص زمامداران طرفدارسياستهاي انگلستان درايران حكومت كرده اند.جمعيت ايران فقط هفتاد ميليون نفراست و منابع عظيم نفت و گاز و مس و آلومينيوم و آهن به وفور درجاي جاي ايران وجوددارد.
اما فرهنگ عصرحجري مردم ما، همه اين منابع رادرجهت تخريب وجه بين المللي وتقويت گروههاي تروريستي درسطح جهان مصرف مي نمايد.
ازنظر فن آوري- علي رغم تبليغات عوامفريبانه – درسطح كشورهاي آفريقائي هستيم.
چندسال پيش كه دولت قصد داشت عروسكهاي دارا وسارا را در برابر عروسك باربي علم كند، هرچه كردند نتوانستند در كشورخودمان عروسكها را توليد كنند و براي ساختن عروسكهاي ملي! دست به دامن چين شدند.
خودرو سمند، خودروي ملي مانيز توليد كارخانه پژوي فرانسه است.
فن آوري هسته اي هم كه ما حاصل دهن لقي هاي پروفسورعبدالسلام پاكستاني و مافياي راديواكتيو اروپاي شرقي و روسيه است.

ازنظراجتماعي هم هرروز شاهد عجايب المخلوقات وغرائب الموجودات ديگري هستيم.
يك روز بيمارستانها رابه سبك حمام عموميهاي سابق زنانه- مردانه ميكنند.
يك روز راه روهاي دانشگاهها را دخترانه- پسرانه مي كنند.
يك روزبه فكر دخترانه - پسرانه كردن كتابهاي درسي مي افتند ويك روزهم دسته دختران قمه زن! راه مي اندازند.
اين هم فرهنگ اصيل ايراني- اسلامي!
ديگرچه مي خواهيم؟حال دو قورت و نيم مان هم از كشورهاي پيشرفته باقيست و فكرمي كنيم اگر زماني فلان وزير و وكيل اقداماتي درجهت منافع روسيه يا انگلستان يا هركشورخارجي ديگري انجام داده است، همان اقدامات سبب عقب ماندگي ما شده و الا ما امروزه متمدن تر از غرب مي بوديم .
زهي خوش خيالي!



آري استادعزيز!
متاسفانه ما ازآشفتگي ذاتي خودغافليم و به جاي سعي دراصلاح نقاط ضعف بيشمارخود، راه آسان فرافكني را درپيش مي گيريم.
زماني براي كوبيدن هرفكر بديع و تازه كه با منافع روحانيت برخوردي ولو اندك داشت، ازچماق تكفيراستفاده مي شد و بانيان آن فكر و ايده را به بابي بودن متهم مي كردند.
امروزه كه ديگرمسئله باب و بهاء كهنه شده وقدرت سابق را ندارند، ازاصطلاحاتي مانند جاسوس انگليس يا فراماسون استفاده مي كنند.
غافل از اينكه ما درسطوح پنهان فرهنگمان چنان ايده آلهاي متحجر و مخربي راهمراه داريم كه اگر تمام تصورات غلط نويسنده درمورد فراماسونرها نيز واقعيت مي داشت، فراماسونرها درتخريب كشورمان، به گردپاي خودمان نمي رسيدند.
اگرچه همانطوركه خودتان هم بارها اشاره كرده ايد، فراماسونري كه يكي ازنمودهاي آن انقلاب كبيرفرانسه است، فرسنگها با ادعاهاي نويسنده محترم فاصله دارد.
به هرحال بيش ازاين سرتان را درد نمي آورم و همانطوركه درابتدا نوشتم، تنها چيزي كه درمتن آشفته و پارانوئيك ايشان براي من جالب بود، مرتبط كردن آقاي پورپيرار با فراماسونري بود و بس.
ازاينكه وقت شما راگرفتم پوزش مي خواهم.

شاد و سربلند باشيد.ارادتمند: جوینده حقیقت 13/11/1

نامه بيست و يکم استاد ماسون به جوينده حقيقت (کمال)


نامه بیست و یکم


دوست گرامي ....... سلام،

پس از مطالعه 50 صفحه از كتاب و آگاهي از بريده هايي كه قبلا برايم فرستاده بوديد ، باين نتيجه رسيدم كه درك استدلالهاي آقاي شمشيري ( باحتمال قوي نام مستعار) زياد دشوار نيست .
و اينكه نامبرده همانند آقاي ناصرپورپيرار براي اثبات ادعاهاي خود پاراگراف هايي از نوشتارهاي ديگران را( كه صحت و عدم صحت آنها نيز اثبات نشده ) انتخاب كرده و نظرات و ادعاهاي خود را بعنوان تاييد سند كنار آنها قرار داده و ميگويد با اين دلايل معتبر چنين و چنان است .
همانگونه كه شما قبلا در مورد ناصر پورپيرار نوشته بوديد او مطالبي را پشت سر هم ميگذارد و نقل به مضمون:
« چون اكنون روز است و اسب حيوان نجيبي است و رودخانه آبي جاري ميباشد بنابراين پدر بزرگ خميني هم فراماسون است» استدلال ميكند و نظر خود را به خواننده القاء مينمايد .
من تا آنجا كه به حافظه ام رجوع ميكنم و يا به اسناد و مداركي كه در اين زمينه چه شفاهي و چه كتبي در اختيار داشته و مطالعه كرده ام چنين ادعاهايي را ابدا معتبر نمي دانم و بطور مطلق تكذيب ميكنم و صرف وقت بيشتري را براي مطالعه اين كتاب زمان از دست رفته ميدانم .
براي نمونه «در مقدمه چهارم در باره روزه داري شاه نعمت الله نوشته مبطلات روزه كه رفتن به توالت و خواب بوده پرهيز نداشته است » اين مبطلات براي روزه نيست بلكه براي نماز است و نويسنده كه بنظر من احتمالا ازهمان تيپ جوانان انقلابي و كمونيست هاي راه گم كرده باشد که حتي از مبطلات نماز و روزه خبر ندارد .
يا اينكه معصومعليشاه در مدت اقامت در ايران يك سازمان كاملا مخفي با روشهاي فراماسيوني را اداره مي كرده « اين نويسنده با در ابهام گذاشتن روشهاي فراماسيونري به خواننده القاء ميكند كه هرچه پنهاني است و ديگران خبر ندارند و يا براي جاسوسي انگليسيها است مربوط به روشهاي فراماسيونري ميباشد».و يا در مجمع آدميت و تشكيلات فراماسيونري و ظهيرالدوله و انجمن اخوت .... « من در مورد اولين سازمان رسمي فراماسيونري پيش از اين براي شما نوشته ام .» پذيرش آنچه ايشان نوشته غير قابل قبول است .
به هر حال دوست من همين قدر بشما بگويم كه من در پاريس مدتي به خانقاه نعمت الهي كه قطب آن دكتر جواد نوربخش است و هم اكنون در اروپا و آمريكا فعال است و درايران نيز بيش از 100 خانقاه دارد ، مي رفتم و خلعت و تاج هم گرفتم آنچه مرسوم درويش شدن است طي كرده بودم .
ولي در نهايت آنرا جز شعبه اي از اسلام شيعه نديدم و آنرا مفيد بحال جامعه تشخيص ندادم و ترك كردم .



شب خوش : استاد

*

نامه بيستم استاد ماسون به جوينده حقيقت (کمال)


نامه بیستم

دوست گرامي ..... سلام ،

در آن مقاله از آقاي فرهاد عرفاني( مزدك) نكته ديگري بود كه فراموش كردم ياد آور شوم .
و آن اينكه نوشته بود :
« نقل به مضمون : در سال 57 كه آزادي لازم وجود داشت اسماعيل رائين دست بكار بزرگي زد و انتشار كتاب فراماسونري بود كه پته 250 ساله جاسوسان و ... را روي آب ريخت !»
در اين مورد نيازي به يادآوري نبود ولي تكرار آن خالي از ضرر است و آن اينكه اسماعيل رائين نبود كه اين كتاب را منتشركرد .
بلكه در سال 1968 ميلادي ( 1347 خورشيدي)اين كتاب با فرمان شاه توسط ساواك در ايتاليا چاپ ومنتشر گرديد .
و براي توزيع به داخل كشور آورده شد .
و انگيزه چاپ آن اين بود :
كه محمدرضاشاه پهلوي از قدرت روزافزون سازمان فراماسونري ايران در پست هاي كليدي كشور و احتمال يك كودتاي خزنده به وحشت افتاده بود و با مشاورت اميراسدالله علم مشاور نزديك ويارو رازدارخود چاره جويي مي كرد.
و با پيشنهاد علم از سوي شاه به ساواك دستور مقابله داده شد .
ساواك هم يكي از مشاورين مطبوعاتي خود بنام اسماعيل رائين را مامور اين كاركرد .
« و اسماعيل رائين با در اختيارداشتن اطلاعات ويژه ساواك و عناصر نفوذي در فراماسونري و كتابخانه هاي خارج از كشور به تهيه دوجلد اول و دوم اين كتاب پرداخت و آنچه را كه مي توانست در تخريب افكار عمومي انجام دهد انجام داد »
كه با هزينه ساواك در ايتاليا چاپ و به داخل آورده شد و ساواك خود نيز در توزيع آن غير مستقيم نقش داشت .
و وعده داده شده بود كه در جلد سوم اسامي فراماسون هاي حاضر در كشور افشاء خواهد شد.
اين امر نه موجب تضعيف فراماسونري شد بلكه ايرانيان كنجكاو و راز و رمز طلب بسوي آن كشيده شدند و در مدت بسيار كمي تعداد لژها از 3 به بيش از 32 رسيد .
و همچنين انتشار 2 جلد كتاب كه تحريفات فراوان داشت موجب خشم فراماسونري ايران گرديد .
و ازطرفي شخص اسماعيل رائين به عنوان فردي فرصت طلب و شارلاتان و غير صالح معرفي گرديد .
همچنين عدم اعتماد سازمان فراماسونري را نسبت به شاه فراهم ساخت ( در فراماسونري هرگونه تعرض به شاه و رئيس جمهوري ورهبر کشور ممنوع است و حتي در شامهاي برادرانه اولين گيلاس نوشابه را بسلامتي رهبر مملكت مي نوشند ) .
شاه كه از اين اقدام خود علاوه براينكه بهره اي نبرد با عدم اعتماد فراماسونها روبرو شد، با انتشار جلد سوم در ايران مخالفت كرد و دستور جمع آوري كتاب را به ساواك داد .
از اين تاريخ بود كه ساواك كمر به جمع آوري اين كتاب بست و آنرا جزو كتابهاي ضاله منظور كرد .
ساواك به جستجو پرداخت تا بلكه بتواند كتابها را در تيراژي كه منتشر شده بود جمع آوري كند ولي بطور كامل موفق نشد .
اين موضوع گذشت تا انقلاب فرا رسيد .
با سقوط رژيم پهلوي و انحلال ساواك افرادي بفكر سودجوئي افتادند .
يكي از آنان جعفري مدير عامل بنياد چاپ و انتشار اميركبير بود كه پيش از اين 2 جلد را در ايران تجديد چاپ كرده بود .
و در سال 57 مجددا به تجديد چاپ 2 جلد كتاب پرداخت .
و در فاصله بسيار كمي بعلت ناياب شدن كتاب به تجديد چاپ 2جلد اول و دوم و همچنين تجديد چاپ جلد سوم براي اولين بار در ايران پرداخت .
و هر 3 جلد را كه هر جلد آن حدود 1000 صفحه بود تجديد چاپ و منتشر كرد .
و ديگري شخص اسماعيل رائين بود كه با انحلال ساواك خود را صاحب اصلي كتاب مي دانست و عليه انتشارات اميركبير در دادسراي تهران طرح دعوا كرد و باتفاق ماموراجراء دادگستري به چاپخانه اميركبير مراجعه مي كند.
در آنجا با مقاومت سخت كارگران چاپخانه روبرو ميشود.
و در حالي كه جعفري مدير عامل انتشارات اميركبير هم حضور داشته با كارگران گلاويز ميشود كه در همان حال به دليل عارضه سكته جان خود را از دست ميدهد .
بنابراين او به دليل سود جوئي جان خود را از دست داده نه به دليل چاپ و انتشار كتاب در سال 57 .
چون اين كتاب اولين بار در سال 1968 ميلادي در ايتاليا و در سال 1347در ايران منتشر شده بود .
اين آقاي عرفاني شاعر با كلماتي كليدي و شعار گونه به القاء نظرات خود پرداخته .
براي نمونه ميگويد:
هيچ فراماسوني بشما كارت شناسائي نشان نميدهد !
يعني به هركس ميشود عنوان فراماسون داد .
يا اينكه اسماعيل رائين در سال 57 (ابتداء به ساكن) به انتشار كتاب پرداخته و به همين دليل جان خود را از دست داده است و .......( اسماعیل رائین در زمانی که چاپ و انتشار یک شبنامه در رژیم گذشته کار آسانی نبود با کدام مجوز و کدام بودجه این کار بزرگ را در آن تیراژ انجام داده !؟ خود قضاوت کنید!)
بهر حال اين مختصري بود كه لازم بود تذكر دهم .

شب خوش : استاد

*

سئوالات ديگر جوينده حقيقت (کمال)

سئوالهای دیگر جوینده حقیقت

استادگرامي ....سلام

متن نامه هايي كه تاكنون نوشته ايدخواندم.
البته همانطوركه درنامه اول هم نوشتم،سئوالات ريزودرشت بيشماري درمورد فراماسونري دارم كه درفرصت مناسب مطرح خواهم نمود.
اماسئوالاتي كه خواندن متنهاي ارسالي شمابرايم به دنبال داشته به شرح زيرهستند:
- 1 اصول فراماسونري برمبناي "آزادي- برابري- برادري"است.
اين موارد مانند شعار "اسقلال – آزادي –جمهوري اسلامي" و ساير شعارها ، در حد تئوري است.
اما مسلماً براي دستيابي به اين اصول تئوريك نياز به برنامه ريزي وعملكرد منطقي است والا سرنوشت فراماسونري نيز مانند جمهوري اسلامي است.
كلاً فراماسونري براي رسيدن به اين اصول چه برنامه هايي دارد و اهرمهاي اجرائي آن چيست.البته شايد جواب اين سئوال درقسمتي كه قبلا درخواست نموده بودم وآن "نقش سياسي،اجتماعي و فرهنگي "فراماسونري در ايران است،داده شود.
-2اصول سه گانه فوق بسيار كلي هستند.
-3مسلماً براي توضيح و تفسير بيشتر اين اصول، نياز به شرح و تفسير است.
مثلا واژه «آزادي» يا «برابري» يا «برادري» چه مفهومي براي فراماسونرها دارد؟
آياآنچه يك عضوايراني ازاين مفاهيم مي فهمد با آنچه يك عضو اروپائي ياآفريقائي كه دربسترفرهنگي متفاوتي رشد كرده يكسان است؟
بنا براين نمي توان به راحتي ازاين مطلب گذشت.
مخصوصاًاينكه براي رسيدن به «آزادي» درجوامع گوناگون عملكردهاي گوناگوني لازم است.
حال اگرتمركزي روي اين اصول نباشد،هر لژ در كشوري معين اصولي را دنبال خواهد كرد كه ممكن است بااصول لژهاي ديگر دركشورهاي ديگر كاملاً متفاوت باشد آياقوانين خاصي براي پيوند بين لژهاي كشورهاي مختلف وجود دارد يا اينكه لژهاي فراماسونري مانند جزايري مجزا و دور ازهم قرار دارند؟
1- براي پيوستن يك عضوجديد به يك لژ چه شرايطي وجود دارد.
آيا اين پيوندجديد تنها با معرفي يك عضو قديمي صورت مي گيرد يا موقعيت خاص اجتماعي،فرهنگي ياعلمي وجود دارد؟
2- درنامه اي كه درمورد«سايتهاي فارسي» نوشته بوديد به اين نكته اشاره كرده بوديد كه آقاي «شريف امامي» درسمت استاداعظم مبادرت به افشاي نام افراد فراماسون نموده است.چگونه كسي بااين درجه و مقام حاضربه چنين كاري شده است؟
چه اصول اخلاقي بين فراماسونها لازم الاجراست؟
حال كه كسي چنين خطائي مرتكب شده عكس العمل فراماسونري چيست؟
و آيا در اين گونه مواقع قدرت اجرائي دارند يا نه.
سئوالات بيشمارند و وقت بنده و شما محدود.
مسلماً بعداًهم مزاحم شماخواهم شد.

ارادتمند: جوینده حقیقت
24/11/85

نامه نوزدهم استاد ماسون به جوينده حقيقت (کمال)



نامه نوزدهم

دوست گرامی...... سلام،

در پاسخ به سئوالات جنابعالی تا آنجا که دانش من اجازه می دهد بشرح آن می پردازم .

من کتاب «آنتوان دوسن اگزوپری» بنام شازده کوچولو را نخوانده ام.
ولی از نشانه های « صحرا – تنهائی – ستاره – گل – بیابان » آنچه مطمئن هستم ستاره یکی از سمبول های معتبر و عمده است .
در مورد تنهائی نیز می توان این تعبیر را داشت که هر جوینده کمال(حقیقت) تنهاست و اگر به برادران ماسون بپیوندد تنها نخواهد بود ولی از اینکه آن سمبول باشد هیچ اطلاعی ندارم و تا کنون چنین مطلبی را دریافت نکرده ام .
صحرا را می توان به وادی ناشناخته تعبیر کرد که انسانها در آن سرگردانند ولی نمیتوان آنرا سمبولی از فراماسونری دانست .
نقاشی های کودکانه نیز همچنین معنی و تعبیری ندارد .
گل نیز بهمچنین . ولی شاخه ای از گیاه آکاسیا « ميموزا»می تواند از سمبول های عمده ای باشد .
چون در زمانی که استاداعظم «هیرام ابیف» توسط 15 نفر از شاگردان بقتل رسيد .
برای آنکه محل دفن اورا بعدا بیابند شاخه ای از درخت اقاقیا « آکاسیا»در آن محل در زمین فرو کردند .
لذا این گیاه از سمبول های معتبر است ولی گل بتنهائی مفهوم خاصی ندارد.
کتاب پینوکیو را من نخوانده ام و « کارلوکلودی» را نمی شناسم .
ولی میتوان این تعبیرراداشت که آدمکی چوبی (دروغ گو وخطاکار) با آموزش های فرشته ای«استادی» نیکوخصال به انسانی درستکارومفید تبدیل میشود .
در مورد « دکتر گیوتین» من از فراماسون بودن او اطلاعی ندارم .
ولی این نکته را بیاد دارم و لازم به اشاره می دانم که درقدیم افراد محکوم به مرگ را با انواع شکنجه های دهشتناک بقتل می رساندند مانند:
«سرب مذاب در حلق ریختن – با اره از میان دو نیم کردن – مثله کردن – زنده زنده پوست کندن – حلاج وار کشتن يا جدا کردن قطعات آدم زنده ...- شمع آگین کردن – انان را به دو اسب یا ارابه بستن و در دوجهت راندن – از ساختمان و برج فرو انداختن – چشم درآوردن و زبان بریدن و ....»
دکتر گیوتین که خود از کسانی بود که این گونه مجازات ها را بر نمی تافت .
برآن شد که راه سهل تر و مناسب تر و کم رنج و دردتری را برای محکومین به مرگ بیابد و اختراع گیوتین نتیجه این تفکر بوده است . بی تردید اکنون در این دوره گیوتین نمی تواند مورد پذیرش باشد .
در واقع اقدام دکتر گیوتین در جهت کم کردن درد و رنج محکومین بوده است نه در جهت قتل و شکنجه افراد.
در مورد اینکه فراماسونها معتقدند جویندگان حقیقت (کمال) هستند تردیدی نیست .
زیرا هیچ کس کامل نیست !
ولی اینکه فراماسونری و افکار ماسونی ادامه کار کیمیاگران است سخنی باطل است و قابل پذیرش نیست .
درمورد کتاب دوم نوشته محمدظهیرالدین در شهر « لکنهور» (منظور كتاب اسرارفريميشن است) .
خلاصه کلام در دوبخشی که فرستاده بودید آن بود که یک فراماسون می تواند فراماسون دیگری را حتی از پشت دیوار و ندیده تشخیص دهد و او را یاری نماید !
پاسخ، آری است .
زیرا یک فراماسون می تواند در حضور با علائمی که بهم نشان می دهند چه از طریق نمایش علامت و یا تماس دست برادران ماسون خود را بشناسند و یا با بیان کلمات یا جملاتی که لازمه آن پاسخ مناسب فرد مقابل است ، همدیگر را بشناسند.
« البته نه درجه و مقام یکدیگر را ».
به همین ترتیب از پشت دیوار و یا پشت تلفن و یا وسیله نامه و تلگراف هم می توان با بیان کلمات و علائم خاص یکدیگر را شناسائي کرد !.
بدین ترتیب که مثلا :
من از این طرف دیوار به شما که آنطرف هستید و من را نمی بینید ولی صدایم را میشنوید « اولین بخش اولین رمز ماسونی »را مي گويم .
فرض اینکه اولین رمز« شمع روشن »باشد.
و شما دومين بخش آنرا بيان ميکنيد .و یا برعکس .
زماني که شما یا من اولین بخش از آن جمله رامی گوید«شمع» و دیگری اگر فراماسون نباشد نمی داند دومین بخش چیست ولی اگر فراماسون باشد میداند که دومین بخش « روشن» است و می گوید «روشن » ، «شمع روشن».
با این ترتیب آن دو یعنی من و شما همدیگر را میشناسیم ولی از درجه و مقام هم اطلاعی نداریم مگرهم درجه باشیم و آنهم با علائم خاصی شناسائی میشود که که از بحث ما خارج است .
در مورد آن که نوشته :
شخصی موثق که گویا وارد لژ شده و سپس از فراماسونی خارج شده مراحل مختلف تشرف را چنین معرفی نموده است.
باید بگویم که کاملا بی ربط و یاوه است .
و اگر از اثرات حشیش و بنگ نباشد یقینا گروهی شیاد دست به چنین کارهائی زده اند و اینکه نوشته فراماسونری 7 درجه دارد کاملا بی اساس است.
زیرا : اصل فراماسونری 3 درجه است .
و کسی که این سه درجه را طی کرده و موفق شده باشد به درجه استاد ماسونی می رسد و در واقع یک ماسون است .
بنابراین هرکس که به لژی وارد شده باشد و حتی مدتها در آن بوده و خارج شده باشد ماسون نیست .
اما طی مدارج و تشریفات از 4 تا 33 درجه در واقع در لژهایی که بترتیب 7 – 14 – 18 – 24 – تا 33 می رسد انجام میشود و جنبه تشریفات و طی مقامات عالی را دارد .
ولی هیچ فردی از فراماسونری تا 3 درجه را طی نکرده و توفیق حاصل ننموده باشد نمی تواند تشریفات بعدی را طی کند .
نحوه انتخاب و گذراندن آن مراحل تشریفات خاصی دارد که از بحث ما خارج است .
آنچه را که آن فرد اعلام کرده:" از زمانیکه سوگند یاد کردم یک مرده با شمشیر همه جا و همیشه مرا همراهی می کرد و هر فراماسون دیگری را که دیدم او هم یک مرده با شمشیر بالای سر خود داشت ."
بنظر من این شخص خواسته بگوید در افکار من این چنین بوده و من به دلیل سوگند چنین احساسی داشته ام وگرنه گفتار او فقط و فقط از مغز یک بیمار روانی نشئت میگرفته .
چون هیچ مفهومی ندارد .
و اما تا کنون هرگز دیده نشده که یک ماسون از فراماسونری مستعفی شود . ماسونهائي که به هردليل نخواهند در لژ شرکت کنند استعفا نمي دهند بلکه مرخصي نامحدود ميگيرند و هيچگاه اسرار را فاش نمي کنند .
ولی بسیاری از ماسون ها حتی در درجات بسیار بالا تا 32 درجه به دلیل عدم رعایت مقررات و تعهدات و حق عضویت و یا عدم حضور غیر موجه در جلسات لژ اخراج شده اند . ولي اين افراد نيز هيچ زمان اسرار را فاش نمي کنند .
امید است پاسخ کافی و وافی داده باشم .
شب خوش : استاد

*

نامه هجدهم استاد ماسون به جوينده حقيقت(کمال)

نامه هجدهم



دوست عزیزم.......، سلام

يادداشت شما را دريافت داشتم وبايستي بگويم دل به دل راه دارد .
منهم مدتها بود انتظار دريافت پيامي از شما را داشتم .
ولي از آنجا كه نوشته بوديد كه كارتان زيادتر شده ووقت كم ، داريد مزاحم نمي شدم .
علت فقط همين بود و بس !
و اما راجع به مقاله اي كه اين آقاي شاعر(عرفانی) نوشته !
من سعي كردم آدرسي ازاو بدست آورم وبايشان تذكر دهم كه اطلاعاتشان در مورد فراماسونري زير خط فقر است ، متاسفانه موفق نشدم .
چون در 3 سايت ايشان پيام ها را جز از آشنايان نمي پذيرد . ( شرط تماس عضویت در آن سایت ها بود ) و من هم نخواستم كه خود را معرفي كنم .
بهر حال در ارتباط با خزعبلات نگاشته شده ايشان بايستي بگويم :
1 – ايشان نه هيچ كه حتي زيرخط هيچ از فراماسونري نمي داند و ادعاي پيامبري دارد !
2 – همانگونه كه در چند فايلي كه در زمينه فراماسونري برايتان نوشته بودم و تاكيد داشتم كه دشمنان اصلي فراماسونري عبارتند از : ديكتاتورها – مذهبيون – كمونيستها ، با فراماسونري نه دوستي بلكه دشمني دارند .
و به همين دليل در اينگونه كشورها و اجتماعات يا لژها تشكيل نمي شوند و يا اگر بشوند مخفيانه و پنهاني است .
كما اينكه در دوران پهلوي با آنكه محمدرضا شاه پهلوي فردي تحصيل كرده بود و به آداب و رسوم اروپا آشنائي داشت فراماسونري بطور علني نبود وتشكيلات بطور مخفي عمل مي كرد .
همينگونه در كشورهاي كمونيستي مانند اتحاد جماهير شوروي . و كشورهاي مذهبي مانند : عربستان سعودي - كويت – عراق – پاكستان – افغانستان – كشورهاي اسلامي آفريقا و ....
اگر احيانا توسط گروهي از فراماسونها ، لژي تشكيل شود كاملا محرمانه خواهد بود .
تا از گزند حكومت و مذهب در امان باشند .
من نمي دانم اين آقا كيست ولي چند عكس اورا پيدا كردم كه از پيش و پس انقلاب است و نشان مي دهد كه او چگونه تغيير چهره داده است .
در مورد وابستگي لژها به لژ مادر پيش از اين برايت نوشته ام و كامل هم نوشته ام .
در مورد اينكه فراماسونها در اركان كنوني كشور نفوذ كرده اند و خط مي دهند .
بايستي بگويم : در رژيم پهلوي چون اغلب مقامات در راس امور فراماسون بودند يقينا نقش آنان را در برنامه ها نمي توان ناديده گرفت و بسيار موثر بودند .
ولي اكنون چنين نيست !
اگر چنين بود ما در خارج نبوديم!!!
عنوان و ادعاي اينكه سازمانها و انجمن هاي «حجتيه – مجاهدين انقلاب اسلامي و جبهه مشاركت و يا تشكيلات بهائيان – سازمان مجاهدين خلق- حزب توده – حزب دمكرات كردستان – حزب كمونيست – كارگري – حركت ملي آذربايجان جنوبي – جنبش الاهواز – جندالله بلوچستان» كوچكترين ارتباطي با فراماسونري دارد، سخني احمقانه است .
چون اينان همگي از دشمنان قسم خورده فراماسونري هستند .
و اين آقا معلوم نيست به چه انگيزه اي اين مقاله را نوشته است .
كما اينكه افرادي مانند:
« اعلمي – چهرگاني – پورپيرار – هجري- آيدين تبريزي – مهران بهاري – و ....» را به فراماسونري نسبت دادن نشانه حماقت كامل نويسنده است .
من تصورميكنم كه دليلي بايستي وجود داشته باشد واين اقا بمنظورتحريك افكارعمومي عليه فراماسونري اقدام به نشراين مقاله كرده است.
و اين يك دعواي درون سازماني درجناحهاي رژيم ميباشدكه بايستي منتظرعواقب آن بود.
دوست من همينقدر بگويم كه نوشتار اين آقا از بيهودگي حتي در زير خط فقر دانش هم قرار نمي گيرد و مهملاتي است كه بافته و ساخته خودش ميباشد .
شاد و شادكام باشيد :

شب خوش : استاد

نامه هفدهم استاد ماسون به جوينده حقيقت( کمال)



نامه هفدهم


دوست گرامی...... سلام

در نامه شما درباره مقاله ارسالی نکته ای جلب توجهم را کرد که بایستی برای روشن شدن جنابعالی توضیحی بدهم .
دوست من ، داشتن عنوان استاد فراماسونی به این معنی نیست که آن فرد به کلیه رموز و فوت و فن این مکتب آگاه باشد .
بلکه این عنوان و درجه به این معنی میباشد که می تواند وارد این مکتب شده و به تحقیق و مطالعه بپردازد و درست مانند کارت عبوری است برای ورود به کلوپی که برای عموم آزاد نیست و برای مثال به این ترتیب که شخصی کارت کتابخانه ملی را در اختیار داشته باشد که او را مجاز به ورود میسازد ولی دلیل برآن نیست که از مندرجات کلیه کتابها اطلاع داشته باشد و یا از صحت و سقم مطالب آنها آگاه باشد .
با توجه به این نمونه بسیار ساده بایستی به اطلاع جنابعالی برسانم که من از صحت و سقم آنچه آن نویسنده درباره جنگ جهانی اول و دوم نوشته اطلاعی ندارم.
ولی این نکته را هم نادیده نمی گیرم که اغلب روسای جمهوری آمریکا فراماسون بوده اند .
ولی اظهار نظر در مورد اینکه جنگ جهانی اول و دوم را فراماسونها با همراهی یهودیان براه انداخته اند برای من بی اطلاع ممکن نیست .
در مورد این که تز آریائی و آریائی مذهب که مطرح کرده برای من مطلبی ناشناخته است و اولین باری است که در تاریخ آنرا می بینم .
بی تردید نویسنده یا خود یهود ستیز است و یا همچون ناصر پورپیرار مزد بگیر میباشد که با طرح مطلبی از تاریخ دیگر مطالب را به آن پیوند زده و به آنها استدلال می کند .
دوست من در گذشته ای نزدیک هر اتفاقی که در ایران و جهان رخ می داد به سیاست انگلستان مربوط می دانستند و اکنون هر جریانی که در گذشته وحال و آینده رخ داده و بدهد را به فراماسونری نسبت می دهند .
همین مطلب بایستی روشن کند که انان از چه می ترسند و چرا می ترسند و برای مقابله با آن بچه وسائلی متوسل میشوند .
بقول معروف :
درخانه اگر کس است یک حرف بس است!


شب خوش : استاد


*

نامه شانزدهم استاد ماسون به جوينده حقيقت(کمال)


نامه شانزدهم

دوست عزيزم...... سلام ،
پس از انتظار فراوان امروز ايميل شما را دريافت كردم .
دوست من ، من آنچه را كه بتوانم براي شما بگويم دريغ ندارم . ولي بسياري مطالب را نمي توانم بگويم !
نمايشنامه بسيار مزخرف و خالي از حقيقت را خواندم . {منظور نمايشنامه "خانه فراموشان" نوشته خانم طلا معتضدي است} تمام اين نمايشنامه بي معني است جز 3 تا چهار جمله آن !
لباس رسمي ماسون ها شيك ترين و تميزترين و با شكوه ترين لباس است .
بدين معني :
فراك يا كت و شلوار مشكي و يا تيره رنگ با پيراهن سفيد و پاپيون يا كراوات و دستكش سفيد تميز . يعني هر ماسون در مراسم موظف است كه لباس مشكي يا تيره با كفش مشكي و غالبا ورني و كراوات مشكي و يا پاپيون مشكي بپوشد و دستها را در دستكش سفيد بكند .
بنابراين انچه در اين نمايشنامه نوشته شده همه مزخرف و دروغ است .
ولي آنچه مشخصه يك ماسون و درجات او ميباشد اضافاتي است كه با خود حمل مي كند .
همه ماسون ها پيش بندي كوچك وزمینه سفيد دارند (كه سمبوليك از پوست قوچ سفيد) تهيه شده است كه بنا به درجات و مقامات آنان داراي علائمي خاص ميباشد كه من نمي توانم آن علائم را بشما بگويم و درجات آنان را توضيح دهم ! همچنين در درجات مختلف حمايل اطلسي آبي رنگي كه بنا به درجه و مقام علامتهاي خاصي در روي آن نقش شده بخود ميآويزند .
گردنبند هاي زرين با زنجير هاي طلائي بنا به درجات به گردن ميآويزند ، كه شناخت آنها به دليل تنوع بسيار پيچيده و غير ممكن است .
گتر هاي سر آستين با علامات مشخصه – نشان ها و مدالهای خاصو مختلف.در برخي از لژها هر ماسون شمشيري نيز با خود حمل مي كند .
آنچه در صفحه 9 بعنوان رمز ذكر شده وجود خارجي ندارد و دروغ محض است . و بسيار مسخره ميباشد .
موضوع مثلث كه چشمي درآن نقاشي شده ، اين يكي از سمبل هاي فراماسوني است .
به معني سمبوليك چشم خدا كه ناظر بر همه اعمال يك ماسون ميباشد .
و بطور كلي گونيا چه بصورت مثلث و يا L از سمبل هاي ماسوني ميباشد.
كما اينكه : پرگار - چكش – قلم سنگتراشي- گونيا - خط كش – تراز - شاغول – مداد – ريسمان – خورشيد – ماه – برگ درخت ميموزا(آکاسیا) – دو مثلث در هم مانند ستاره 6 ضلعي – نقاله – کره زمین - حرف (G ) و ....... همه از علائم و رموز ماسوني ميباشد .
مطلبي كه در صفحه22 ذكر شده « سَر بدهم و سِر ندهم » ميباشد .
و اين نه يك سوگند باشد كه بيان شود .
بلكه در عمل چنين كنند .
و تا پاي چان از بيان اسرار ماسوني خودداري خواهند كرد .
بدين معني كه اعتقاد و عمل است .
و نيازي به بيان ندارد .
ولي اگر كسي را مجبور به افشاء اسرار كنند او مي تواند بيان كند .
ص 43 كه نوشته « دست راستش را گونيا ميكند زير گلويش مي دوني چه؟ اين علامت مرگ است».
البته اين علامت چنین معنایی دارد ولی در واقع جمله خاصی را بیان میکند که غیر فراماسون آنرا نمی شناسد .
ولي ماسونها براي شناخت همديگرازچند ين علامت استفاده مي كنند كه يكي هم همين است و نوعي سلام و شناسائی ماسونيك ميباشد .
كه البته براي شناخت دقيق تر رفتارهاي ديگري وجود دارد که باید انجام شود تا طرف مقابل اطمینان کند که این حرکت اتفاقی نبوده وآن شخص فراماسون است .
و همچنین درجات انان را بهم ميشناساند .
بنابراين اگر كسي در آن درجه باشد ميفهمد و در غير اينصورت نميفهمد و فقط مي داند كه طرف مقابل ماسون در درجه اول است . و بس .
مگر علائم ديگر را ارائه دهد .
در لژهاي فراماسونري كه وابسته به گراند لژ اوريان فرانسه ميباشند زنان نيز عضو ميشوند .
ولي ورود زنان در لژهاي وابسته به لژهاي اسكاتلند یا اسکاتی که گراند لژ ایران نیز تابع آن میباشد ممنوع است .
بنابراين در جهان فقط در لژهاي وابسته به گراند لژ اوريان زنان حق عضويت و دخول دارند .
و اما اينكه نوشته ايد چرا پشت اسكناس دلار علامت مثلث است !؟.
بايد به اطلاع شما برسانم كه در آمريكا، لژهاي ماسونيك علني است و علت بايد ازاين باشد كه بسياري از رؤساي جمهوري آمريكا عضو فراماسوني بوده اند مانند :
ژرژ واشنگتن– جيمز مونروئو– اندرو جاكسون – جيمز كنسوكس پولك – جيمز بوشانان – اندرو جاكسون– جيمز ابرام گارفيلد – ويليام مك كينلي – تئودور روزولت – ويليام هاوارد تافت – وارن گامالي هاردينگ – فرانكلين روزولت – هاري ترومن – ليندن جانسون .
و اجازه داده اند كه اين نقش را روي اسكناس ها بگذارند .
همانطور كه گفتم در آمريكا ، فراماسونري آزاد و علني است .
اميدوارم توانسته باشم اطلاعاتي را بشما بدهم .


شب خوش : استاد


*

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

نامه پانزدهم استاد ماسون به جوينده حقيقت( کمال)


نامه پانزدهم


دوست گرامی ........ سلام

موضوع مقاله ای که آقای عبدالله شهبازی نوشته برای من کاملا بیگانه است و تا کنون هیچ زمان با چنین سمبلیک ها و اصطلاحات برخورد نداشته ام.


http://www.shahbazi.org/Oligarchy/Oligarchy.pdf

و در هیچ کتاب معتبر فراماسونری نیز از آنها یاد نشده است .

و بنظر من صرفا یک خیالپردازی است که آقای عبدالله شهبازی برای خود دارد .

او بدل آقای ناصر پورپیرار است .

البته هردو آنان گرایشات چپی دارند .

بنابراین من در زمینه آنچه او نوشته جز تکذیب کل مطالب و عنوان خیالپردازی به نوشته های او هیچ پاسخی دیگر ندارم .

ولی در مورد شخص آقای عبدالله شهبازی و آقایانی را که در این نوشتار نام برده است ، همانگونه که قبلا بشما نوشتم که آیا از سابقه ایشان و خانواده او اطلاعاتی دارید یا نه باید توضیح مختصری بدهم .


عبدالله شهبازی در کودکی

زمانیکه من در شیراز رئیس یکی ازسازمانهای دولتی بودم او کودکی خردسال بود .

پدرش حبیب الله خان شهبازی معروف به ( سرخی ) رئیس طایفه سرخی ها و درکوهای کوهمره سرخی در حاشیه شهر شیراز سکونت داشتند .


حبیب الله خان شهبازی ( سرخی)
رئیس طایفه سرخی فارس


این طایفه از شرورترین و خونخوارترین طوایف عشایری فارس هستند .
ذکر یاغیگری های مهدی سرخی عموزاده او خود شاهنامه ای خواهد شد .
حبیب شهبازی نیز رئیس با قدرت این طایفه و برادر و پسر عموی سرمست سرخی و مهدی سرخی از یاغیان سرشناس و مهم فارس میباشد .


مهدی سرخی
یاغی بنام منطقه کوهمره سرخی

مهدی سرخی و سرمست سرخی ( شهبازی ) در زدو خوردهای نیروهای مسلح ارتش با یاغیان جان خود را از دست دادند .



سرمست شهبازی ( سرخی )
یاغی معروف کوهمره سرخی

حبیب شهبازی در شورش فارس با تمهید وسوگند به قرآن توسط تیمسار سیف الله خان همت تامین گرفت و تسلیم شد وسپس اعدام گردید.دراین مورد بد نیست که به کتاب شورش درفارس نوشته مهندس منوچهرکارگر مراجعه کنید .
چون تفصیل داستان بسیار است .

همینقدر بگویم که در یک مورد تمام کماندوهای چتربازی که در آن منطقه کوهستانی با چتر نجات پریدند در آسمان هدف گلوله افراد حبیب الله شهبازی قرار گرفتند و پیش از آنکه به زمین برسند جان سپردند .

سرتیپ سیف الله خان همت

بنابراین عبدالله شهبازی که در آن زمان کودکی بیش نبود بی پدر شد و این کینه درجان او ریشه دوانید .
پس از پیروزی انقلاب و استقرار حکومت جمهوری اسلامی .



حبيب الله خان شهبازي - ولي خان کياني


عبدالله شهبازی نیزهمانند بسیاری ازافراد مشابه ناصر پور پیرار توده ای – دکتر منوچهرکیانی فرزند ولی خان کیانی رئیس طایفه بکش ازسران عشایر فارس – خسرو و ناصر قشقائیایرج کشکولیحسن آقایی کشکولی – جعفرخان کشکولی – جهان پولاد کشکولی – فتحی نژاد – مهندس عبدالله کشکولی – حبیب الله خان شهبازی و بسیاری دیگر که ذکر نام آنان کتابی جداگانه را می طلبد ، جزو مهره های رژیم قرار گرفتند و با دسترسی آسان و بی مانع به مرکز اسناد ملی و آرشیوهای ساواک و امکانات مالی و نظامی ، اقدام به پرونده سازی و نوشتن کتاب و انتقامجویی و دستگری و ضرب و شتم و قتل مخالفین خود و غیره کردند .



سرمست خان سرخي و همراهان - رئيس انتظامات منطقه کوهمره سرخي


آقای عبدالله شهبازی اولین شاهکارش را در دوجلد کتاب اعترافات ارتشبد حسین فردوست به منصه ظهور رسانید .
و با در اختیار داشتن تمام امکانات به آن پرداخته است .
او در ابتدا با ناصر پورپیرار همدم و همقدم بود و بعد بدلایلی که برای من روشن نیست از او جدا شد و دشمن هم شدند .
من در اینجا چند عکس از او و افراد خانواده اش را برایتان گذاشتم .

و اضافه میکنم که آنچه را که او نوشته درمورد آقایان دکترذبیح الله قربان – دکتر لطفعلی صورتگر – عزیزالله خان قوامی – علی اکبر خلیلی شیرازی – ایرج مهرزاد - محمدقلی خان قوامی- دکتر فرزانه تمدن– عبدالحسین دهقان – مهندس حبیب الله خمسی – دکتر فرهنگ مهر – مهندس ذبیحی ( برادر دکتر قربان) حاج محمد نمازی، تاجر مقیم آمریکا و یکی ازثروتمندترین اهالی فارس.
که برای اولین بار در ایران در شهر« شیراز » اقدام به ایجاد بیمارستان مجهز و مدرنی کرد که به نام« بیمارستان نمازی » هنوز معروف است و همچنین به لوله کشی آب آشامیدنی « شیراز » پرداخت و شهر شیراز اولین شهر ایران بود که لوله کشی آب شد(بجز منطقه نفتی آبادان) و بسیار کارهای عمرانی و عام المنفعه که هیچکس در هیچ نقطه ای از ایران نکرد ،صحیح است وبعضی از آنان بهائی بودند و و بجز یکی دونفر همه از ملاکین و سرمایه داران بزرگ فارس بودند .
و دکتر ذبیح الله قربان اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز و سپس رئیس دانشگاه شیراز ، و سپس دانشگاه پهلوی - مهندس ذبیحی مقاطعه کار .
قوامیها و حاج محمد نمازی و دیگران عمده سرمایه داران و مالکین فارس و مسلمان بودند .

ایرج مهرزاد مسلمان بود ویکی دو دوره نماینده مردم شیراز در مجلس شورای ملی و شهردار شيراز مالک قریه کفترک چسبیده به شیراز و بسیاری دیگر املاک .ا

و پس از انقلاب مدتی در زندان بود و بعدا با پرداخت مبالغ هنگفتی بعنوان بیماری قلبی برای معالجه به خارج اعزام شد و باز نگشت .
اکنون مسئله قاطی کردن دکتر ذبیح الله قربان و عبدالحسین دهقان و مهندس ذبیحی بهائی با ایرج مهرزاد - قوامیها – مهندس خمسی – حاج محمد نمازی - دکتر فرزانه تمدن و .....باهم و خلط مبحث کردن فقط و فقط برای غصب و تصاحب اموال و املاک آنان میباشد و هیچ دلیل دیگری وجود ندارد .



حبيب الله خان شهبازي

ميدان تير و لحظه اي پيش از تيرباران

یقینا در پشت این دعوا بایستی یکی از آخوندهای کله گنده نیز حضور داشته باشد و آقای عبدالله شهبازی در واقع سخنگوی اوست و آلت فعل .
هیچ دلیل دیگری جز جنگ بر سر اموال نامبردگان در میان نیست و تمام این اراجیف برای رد گم کردن است و بس .

آرامگاه حبيب الله خان شهبازي


من قول داده بودم که پس از پانزده روز که میهمانانم از نزد ما بروند پاسخ شما را خواهم دادد و بقول خود وفا کردم .

شب خوش : استاد