۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

نامه بيست و يکم استاد ماسون به جوينده حقيقت (کمال)


نامه بیست و یکم


دوست گرامي ....... سلام،

پس از مطالعه 50 صفحه از كتاب و آگاهي از بريده هايي كه قبلا برايم فرستاده بوديد ، باين نتيجه رسيدم كه درك استدلالهاي آقاي شمشيري ( باحتمال قوي نام مستعار) زياد دشوار نيست .
و اينكه نامبرده همانند آقاي ناصرپورپيرار براي اثبات ادعاهاي خود پاراگراف هايي از نوشتارهاي ديگران را( كه صحت و عدم صحت آنها نيز اثبات نشده ) انتخاب كرده و نظرات و ادعاهاي خود را بعنوان تاييد سند كنار آنها قرار داده و ميگويد با اين دلايل معتبر چنين و چنان است .
همانگونه كه شما قبلا در مورد ناصر پورپيرار نوشته بوديد او مطالبي را پشت سر هم ميگذارد و نقل به مضمون:
« چون اكنون روز است و اسب حيوان نجيبي است و رودخانه آبي جاري ميباشد بنابراين پدر بزرگ خميني هم فراماسون است» استدلال ميكند و نظر خود را به خواننده القاء مينمايد .
من تا آنجا كه به حافظه ام رجوع ميكنم و يا به اسناد و مداركي كه در اين زمينه چه شفاهي و چه كتبي در اختيار داشته و مطالعه كرده ام چنين ادعاهايي را ابدا معتبر نمي دانم و بطور مطلق تكذيب ميكنم و صرف وقت بيشتري را براي مطالعه اين كتاب زمان از دست رفته ميدانم .
براي نمونه «در مقدمه چهارم در باره روزه داري شاه نعمت الله نوشته مبطلات روزه كه رفتن به توالت و خواب بوده پرهيز نداشته است » اين مبطلات براي روزه نيست بلكه براي نماز است و نويسنده كه بنظر من احتمالا ازهمان تيپ جوانان انقلابي و كمونيست هاي راه گم كرده باشد که حتي از مبطلات نماز و روزه خبر ندارد .
يا اينكه معصومعليشاه در مدت اقامت در ايران يك سازمان كاملا مخفي با روشهاي فراماسيوني را اداره مي كرده « اين نويسنده با در ابهام گذاشتن روشهاي فراماسيونري به خواننده القاء ميكند كه هرچه پنهاني است و ديگران خبر ندارند و يا براي جاسوسي انگليسيها است مربوط به روشهاي فراماسيونري ميباشد».و يا در مجمع آدميت و تشكيلات فراماسيونري و ظهيرالدوله و انجمن اخوت .... « من در مورد اولين سازمان رسمي فراماسيونري پيش از اين براي شما نوشته ام .» پذيرش آنچه ايشان نوشته غير قابل قبول است .
به هر حال دوست من همين قدر بشما بگويم كه من در پاريس مدتي به خانقاه نعمت الهي كه قطب آن دكتر جواد نوربخش است و هم اكنون در اروپا و آمريكا فعال است و درايران نيز بيش از 100 خانقاه دارد ، مي رفتم و خلعت و تاج هم گرفتم آنچه مرسوم درويش شدن است طي كرده بودم .
ولي در نهايت آنرا جز شعبه اي از اسلام شيعه نديدم و آنرا مفيد بحال جامعه تشخيص ندادم و ترك كردم .



شب خوش : استاد

*

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر