۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

نامه هفتم استاد ماسون به جوينده کمال



نامه هفتم

نوشته اید:
8- آغاز فراماسونري در ايران كي و كجا بود و درحد امكان سير تحول فراماسونري درايران ازابتدا تا كنون چه بوده است.
در نامه هاي پيش تاحدودي تاريخچه فراماسونري در جهان را نوشتم و اصول اوليه و زيربنايي آنرا تشريح نمودم .
در اینجا به پيدايش فراماسونری در ایران می پردازم .

***

فراماسونري واولين فراماسونهاي ايراني

در زبان انگليسي و فرانسوي واژه ي " فراماسون " به افرادي اطلاق ميشود كه عملا به عضويت لژهاي دائر و قبول شده ي فراماسونري درآمده باشند .
در كشور ايران واژه ي فراماسون به اشكال و معاني مختلف ظاهر شده و فراماسون هاي اوليه ي ايراني هريك طبق ميل و سليقه ي خود واژه اي را كه به زبان فارسي منطبق و يا نزديك بوده مورد استفاده قرار داده اند .
ميرزا محمد صالح شيرازي كه يكي از فراماسون هاي اوليه ايراني بوده در سفرنامه ي خود واژه " فراماشان " را در معرفي فراماسون ها بكار گرفته است .
ميرزا حسين خان آجودانباشي يكي ديگر از فراماسونهاي اوليه ايراني از كلمه ي "فراموشخانه " استفاده كرده است .
رضاقلي ميرزا نايب الاياله ازمجمع " فراميسيان" يا "خانه ي فراميسيان" ياد كرده است .
عظمت تشكيلات فراماسوني بحدي است كه همانطور كه قبلا نوشتم بيش از 90000 جلد كتاب درباره آن نوشته شده و بعلاوه فراماسونها داراي "فرهنگنامه" هاي مخصوص به خود هستند .
اين فرهنگنامه ها به اغلب زبانهاي زنده ي دنيا ترجمه شده و در بيشتر لژهاي فراماسونري در سراسر جهان موجود است .
نخستين ايراني كه در فرانسه به عضويت فراماسونري نائل آمد "عسگرخان افشار ارومي " است كه به عنوان سفير فوق العاده ي فتحعلي شاه قاجار به دربار " ناپلئون" اعزام و در تاريخ 24 نوامبر 1808 ميلادي در لژ " اوردر- اف- پاريس" تابع نخستين لژ تاسيس شده توسط لژ اعظم اسكاتلند ( در فرانسه) پذيرفته شده است .
" ... دائره المعارف فراماسونري - تاريخ مفصل فراماسونري گاولد و پنج تاريخ معتبر ديگر فراماسونري همه متفق القول اند كه وي اولين ايراني است كه به عضويت فراماسونري جهاني درآمده است .
قبل از او ايرانياني كه به هندوستان سفر كرده بودند عضو لژهاي فراماسونري هند بوده اند ولي چون در سازمانهاي دولتي و دربار ايران داراي مقام و منزلت نبودند نام آنها در رديف فراماسونهاي اوليه و برجسته ي ايراني ذكر نشده است .
عضويت ميرزا عسگرخان ارومي در لژ وابسته به انگلستان از آن جهت مهم و قابل توجه است كه وي هنگامي به عضويت فراماسوني درآمد كه از طرف فتحعلي شاه بزرگترين ماموريت سياسي به او محول شده بود .
عسگرخان در اواسط سال 1806 ميلادي به پاريس وارد شد و مورد استقبال گرم مقامات فرانسوي و افسران ارتش ناپلئون قرار گرفت .
عسگرخان افشار ارومي خدمات خود را در دستگاه عباس ميرزا نايب السلطنه در تبريز آغاز نمود و از سركردگان قشون بود .
در سال 1808 ميلادي ( 1222 قمري) به نمايندگي دولت ايران با هدايا و پيشكشهاي فراوان و نامه اي از طرف فتحعلي شاه قاجار به دربار ناپلئون اعزام گرديد .
فتحعلي شاه در نامه خود به امپراطور فرانسه - عسگر خان را چنين معرفي ميكند :
"عاليجاه عمدة الخوانين الكبار عسگر خان افشار " ....
دومين فراماسون ايراني " ميرزا ابوالحسن خان ايلچي " فرزند محمدعلي خان اصفهاني و برادرزاده حاج ابراهيم خان كلانتر شيرازي است .و بسياري ديگر ....
در آن زمان اغلب افرادي كه براي تحصيل و يا تجارت و يا بعنوان نماينده دولت ( سفير ) به اروپا و يا هندوستان سفر مي كردند با آشنايي به فراماسونري و عقايد و اهداف آنان به عضويت يكي از لژها در مي آمدند و در بازگشت به ايران در تلاش بودند تا محافل و انجمن هايي مشابه را پايه ريزي كنند .
به همين علت اغلب انجمنهايي كه در اوايل بنام فراموشخانه - ايجاد شد لژ فراماسونري نبوده بلكه انجمن هايي بودند كه بنا به سليقه آن فرد فراماسون كه در اروپا يا هندوستان و مصر در لژها عضويت يافته بوده تاسيس ميشده و رموز و علائمي هم براي خود در نظر مي گرفتند ولي هيچيك لژ رسمي نبوده است .
براي نمونه براي تشكيل يك لژ ضرورت دارد كه تعدادي حد اقل سه استاد بنا و بيشتر از گراند لژي كه لژ آنان تابع آن است تقاضاي تشكيل لژ جديدي را بنمايد . وطي تشريفات خاص و طولاني اين اجازه پس از بررسيهاي لازم داده ميشود و فرماني از سوي لژ بزرگ ( گراند لژ) براي آن لژ جديد و بنام آن صادر ميشود و سپس به ثبت رسمي مي رسد و طي تشريفات خاصي با حضور نماينده يا نمايندگاني از گراند لژ ، لژ تاسيس ميشود و مادام كه لژ دائر است كليه مقررات و قوانين و دستورالعمل هاي گراند لژ را مد نظر داشته و برابر آن اقدام مي كند و كم ترين تعلل و يا سرپيچي از مقررات مورد مواخذه و تنبه شديد قرار مي گيرند .
بنابراين آنگونه كه يك فراماسون مثلا ميرزا ملكم خان يا سيدجمال الين افغاني بيآيد و لژي را درست كند و تمام تشريفات راهم انجام دهد واقعيت امر نيست و آن محفل لژ نيست و هيچگونه تائيدي نمي شود و در واقع فضولي است كه آن فرد كرده است و بهيچ عنوان رسميت ندارد .
در ابتداء هريك از كساني كه در خارج عضويت يافته بودند سعي داشتند كه چنين محفل هايي را ايجاد كنند و در نتيجه بتوانند با عضو گيري ابراز اقتدار نمايند و نامي هم مانند " فراموشخانه - فراميسيني - و... " روي آن بگذارند .
در زمان انقلاب مشروطيت نيز انجمنها و محافل بسياري بر مبناي تشكيلات فراماسونري و توسط فراماسونهاي اوليه تشكيل گرديد و كارهاي بسياري نيز انجام دادند ولي اينكه بگوئيم لژهاي فراماسوني بودند ، قابل قبول نيست و هيچ لژي كه طبق تشريفات خاص فراماسونري تشكيل شود وجود نداشته اگرچه فراماسونهاي اوليه در انقلاب مشروطيت نقش بسيار بارزي را بازي كرده بودند .
ميرزا ملكم خان نخستين ايراني است كه براساس قواعد لژهاي فراموسونري اروپا انجمني بنام " فراموشخانه " در تهران تاسيس كرد . اما بر خلاف آنچه كه تصور ميشود ميرزا ملكم اولين كسي نبود كه واژه ي "فراموشخانه " را بكار برد .
در تواريخ آمده است كه در زمان " شاپور دوم" پادشاه اشكاني در خوزستان زنداني وجود داشته است بنام قلعه ي " فراموشي " يا "فراموشخانه" ... آرتوركريستين سن مورخ دانمارکي در كتاب " ايران در زمان ساسانيان " از اين زندان بنام " اندميشن" كه شايد همان " انديمشك" باشد نام برده است .
در زمان اشكانيان اين زندان را " انوشبرد" يا " قلعه ي فراموشي " نيز مي ناميده اند و منظورشان اين بوده كه اولا مردم بايد نام اين زندان را فراموش كنند و ثانيا آنها كه زنداني شده اند بايد زندگي در دنياي خارج را از ياد ببرند .
"... مجرمين سياسي و افرادي از طبقه ي ممتاز كه مرتكب جرمي ميشدند معمولا به قلعه ي مستحكمي در خوزستان بنام فراموشخانه گسيل مي شدند و كسي حق نداشت حتي نام اين زندان و محل آنرا بر زبان راند .
در همين زندان بود كه " آرشاك " پادشاه ارمنستان مرده و يا كشته شده و شايد به همين مناسبت ميرزا ملكم خان كه خود ارمني بوده واژه ي فراموشخانه را براي لژ فراماسوني خود انتخاب كرده و تاكيدي است به فراماسونها براي فراموش كردن آنچه كه در لژ ميشنوند و ميبينند و ميخوانند .
همچنين " ميرزا محمد صالح شيرازي" از فراموشخانه هاي فرنگستان در سفرنامه اش ياد كرده است.
دكتر مهدي ملكزاده درباره انتخاب نام " فراموشخانه " توسط ميرزا ملكم خان نظر ديگري دارد .
او مي گويد : ميرزا ملكم خان تصميم گرفته بود تا حزبي ايجاد كند و چون از نفوذ درباريان و امناء دولت بيم داشت مدتي با ترديد بسر برد تا عاقبت به ديوان حافظ تفعل زد و با اين غزل ضمير پريشان را جمعيت روي داد و ايمني خاطر حاصل گرديد :

خيز در كاسه ي زر آب طربناك انداز پيشتر زانكه شود كاسه سر خاك انداز

عــاقبت مـنزل ما وادي خـاموشانست حـالـيا غـلغـله در گـنـبـد افــلاك انــداز

تاريخ تشكيل و تاسيس "فراموشخانه ميرزا ملكم خان كاملا روشن نيست ."
امين السلطان كه از دشمنان ميرزا ملكم خان بوده و شايد او را رقيب سرسخت خود ميدانسته در رجب سال 1309 هجري نامه اي به ميرزا حسن خان شيرازي نوشته كه مي توان از مدلول آن تا اندازه اي به تاريخ تاسيس "فراموشخانه " پي برد .
" ... ودر هر موقع خيانت فكري از او ( از ملكم ) شايع ميشده كه عرض تمام موجب زحمت است .
از جمله درسي و دو سال قبل كه از فرنگستان به ايران مراجعت كرد براي اجراي نيات خبيثه ي خود به انواع حيله و تدليس مخفيانه در طهران اسباب فراموشخانه ايجاد و تاسيس نمود .
در اين نامه امين السلطان به سي و دو سال قبل اشاره مي كند و اگر اين نامه را مبناي محاسبه قرار دهيم " فراموشخانه " بايد در اواخر سال 1276 يا اوايل سال 1277 هجري برپا شده باشد .
خان ملك ساساني در كتاب " سياستگران دوران قاجار " به نقل از ابراهيم خان بدايع نگار كه عضو فراموشخانه بوده و رساله اي تحت عنوان " عبرة الناظرين و عبرة الحاضرين " تاليف كرده درباره تاريخ تاسيس فراموشخانه مي نويسد :
".... در سال 1274 هجري قمري درسال آخر صدارت ميرزا آقا خان نوري در تهران فراموشخانه اي كه آنرا " فراميسين " مي ناميدند دائر كرده و مردم را به آزادي و جمهوري طلبي دعوت مي كرده است .
شاهزاده ظل السلطان نويسنده تاریخ مسعودي و ابراهيم حكيمي نخست وزير واستاد اعظم فقيد و ميرزا فتحعلي خان آخوند اف كه با ملكم محشور بوده هرسه نفر تاريخ پيدايش فراموشخانه را بسال 1274 هجري مي دانند .
محيط طباطبايي و فريدون آدميت كه هردو تحقيقات وسيعي درباره ي ميرزا ملكم خان كرده اند تاريخ تاسيس فراموشخانه را بسال 1275 هجري ذكر كرده اند .
خانم " لمبتن " ايراندوست انگليسي كه سالها در ايران مي زيسته و فارسي را بخوبي ميدانسته و با بسياري ازرجال آشنايي داشته دركتاب انجمن هاي سرّي در انقلاب مشروطيت ايران تشكيل فراموشخانه را بسال 1278هجري مي داند .
ولي آنچه بنظر درست تر مي رسد تاريخ تاسيس فراموشخانه در اواخر زمستان سال 1276 هجري بوده است .
تاسيس فراموشخانه با موافقت و شايد به دستور ناصرالدين شاه بود .
" گوبينو" در كتاب " مذاهب و فلسفه هاي آسياي ميانه " مي نويسد :
" ... دو سالي است كه دوباره دولت ايران درگير نگراني بزرگي از سوي نوآوران شده است و انديشه اي اروپايي موجد اين نگراني است . ميان ايرانياني كه چند صباحي در اروپا بسر برده اند يك تن كه بسيار زيرك و هوشمند و دانا و پيرو انديشه هاي نوين و در پي آن بود كه چنان انديشه هائي را تقديم نمايد از فراماسونري نيز ستايش مي كرد .
شرقي ها به انجمن هائي چون فراماسونري دلبستگي خاص دارند و اين دلبستگي شايد با علاقه ي ما ( اروپائيان) به موسيقي آسيا قابل مقايسه باشد زيرا ما از موسيقي شرق آهنگ هائي را ميپسنديم كه با موسيقي اروپا نزديك باشد .
اين ايراني ( ميرزا ملكم خان ) به شاه گفت كه موسم زور و پشتيباني به سپاه بسرآمده و شاه بايد پايگاهي متكي به مردم كشور نيز بدست آورد .براي اين منظور اگر وي (شاه ) لژي در تهران تاسيس كند و خود را استاد بزرگ آن لژ بخواند ميتواند با اتكاء به اعضاي لژ و جلب وفاداري آنها بهتر حكومت كند زيرا اعضاي لژ با سوگندي كه هرگز زير پا نخواهند گذاشت نسبت به شاه وفادار خواهند بود .
و اگر شاه افراد سرشناس و مهم را به عضويت آن لژ درآورد با روشي زيركانه اتكاء به نيروهاي ملي را بدست آورده و هيچ نيروئي نخواهد توانست چنان اتكائي را از بين بردارد .
شاه اين پيشنهاد را پذيرفت و امر داد فراموشخانه تشكيل گردد و به رجال نيز سفارش مي كرد كه به فراموشخانه رفته و به عضويت درآيند .
فراموشخانه " خانه ي فراموشي " معنا دارد و با واژه ي انگليسي "فريميسين" نزديك است .
به همين علت ايرانياني كه به فراموشخانه پيوستند هرچه ديدند و يا شنيدند بفراموشي سپردند و لب فرو بستند .
هرگاه شاه از يكي از نزديكان مي پرسيد در آنجا چه ديدي ؟
چه بتو نشان دادند ؟
چه ياد گرفتي ؟
تنها پاسخي كه ميشنيد اين بود : فلان سخنراني را گوش كرديم كه درباره تمدن و آدميت توصيه مي كرد .... قليان كشيديم و چاي خورديم .
شاه بدگمان شد و اين بدگماني را بكساني از نزديكان بزبان آورد .
برخي به شاه گفتند در پس اين پرده سرگرمي ما مطالب ديگر نهفته است و بعضي ديگر اظهار داشتند كه بابي ها در آنجا گردهم آيند .
مدتي سپري شد .
شاه امر داد جملگي از فراموشخانه خارج شوند و به اعضاي موسس و غير موسس فرمان داد فراموشخانه را ترك گويند و آنكس كه باني فراموشخانه بود به خارج ايران تبعيد شد و حتي تا به امروز آنان كه به فراموشخانه پيوسته اند مطلب را پنهان مي دارند .
جلسات فراموشخانه در منزل شاهزاده جلال الدين ميرزا خردسال ترين فرزند فتحعلي شاه قاجار تشكيل مي شد .
شايد به همين دليل مورد بي مهري ناصرالدين شاه قرار گرفته است .
اسم موسسين كه با تاييد و نظارت ميرزا ملكم برگزيده مي شدند در مجموعه خطي "درياي معرفت " بقلم " ميرزا يوسف خان رفعت الملك بشرح ذيل ذكر شده اند :
جلال الدين ميرزا رئيس فراموشخانه - ذوالفقار بيگ مدير و ناظم - ميرزا ملكم خان ناظم الدوله - رضاقلي خان لله باشي هدايت -( پدر مخبر الدوله ) - ميرزا محمدتقي لسان الملك - محمد قاسم خان - بدايع نگار - آقا مهدي شميراني - حاج ميرزا جبارخان - ملك الكتاب - آقا سيد حسن روضه خوان شيرازي - محمودخان ملك الشعرا - ميرزا هدايت الله خان سپهر - ميرزا هدايت الله خان وزير دفتر - ميرزا محمد خان مجدالملك - ميرزا محمدعلي خان شيرازي .
كسانيكه عملا در اداره فراموشخانه دست داشته اند و نام آنان به ناصرالدين شاه داده شده بود اينها بودند :
شاهزاده جلال الدين ميرزا - مير سيد زين العابدين ( اولين روحاني شيعه كه به فراماسونري پيوست ) امام جمعه تهران - سلطان حسين ميرزا پسر ظل السلطان- شاهزاده اويس ميرزا - ميرزا حسين خان سپهسالار - ميرزا جعفرخان حكيم الهي - ميرزا عباسقلي خان آدميت - ميرزا عليمحمد بني آدم - امير نظام گروسي - حاجي سياح – محسن خان مشيرالدوله - ميرزاي جلوه - محمد تقي لسان الملك سپهر - ذكاء الملك - آقا شيخ هادي نجم آبادي - غلامحسين خان صاحب اختيار - ميرزا رضا خان صديق الدوله .
هم زمان با تشكيل فراموشخانه ، مجمع آدميت نيز برپا شده بود و با تعطيل فراموشخانه مجمع آدميت تنها مركز گرد آمدن فراماسونها و اعضاي فراموشخانه بودند .
شب خوش: استاد


*

۴ نظر:

  1. Correction:
    آرتوركريستين سن مورخ آلماني در كتاب " ايران در زمان ساسانيان ".

    Artur Christiansen was a danish historian.

    پاسخحذف
  2. آقاي ناشناس عزيز . منظور شمارا از پيامي که گذاشته ايد متوجه نشدم لطفا روشن تر بفرمائيد چه ميخواهيد بگوئيد !.

    پاسخحذف
  3. سلام خسته نباشی خوب بود ولی خلاصه بود باید بدانیم کریستن سن المانی نبود

    پاسخحذف
  4. آقا يا خانم ناشناس عزيز من تحقيق کردم و آرتور کريستين سن دانمارکي بوده است .موفق و کامروا باشيد .

    پاسخحذف